11-04-2013، 10:09
در اين دنياي نامردي
سياهي و بدي،سردي
درين گردونه آشوفته
که پاکي و صفا خفته
همه مخلوقه بي وجدان
دو رنگ و جاهل و نادان
به فکر خوردن و خفتن
نه پاس و شکر او گفتن
در اين بازار خف آور
ندارم هم ره و ياور
شدم حيران و سرگردان
ندارد اي خدا پايان؟
چرا پس اين تنه خسته
به اين بازار،دل بسته
چرا پس جان بي وجدان
نميگيرد کمي سامان
مدام اين را به دل گويم
ولي پاسخ نجويم
اگر خواهي نشي رسوا
بشو همرنگ اين دنيا
ولي افسوس کاره جان
ندارد لحظه اي پايان
شو مغلوب عقل آخر
دز اين جنگ دل و داور
کند در قعر اين مرداب
مرا آخر دلم در خواب
خدايا از تو ميخواهم
نبيند دل که در خوابم
مرا بر حاله خود دادار
براي لحظه اي نگذاز
سياهي و بدي،سردي
درين گردونه آشوفته
که پاکي و صفا خفته
همه مخلوقه بي وجدان
دو رنگ و جاهل و نادان
به فکر خوردن و خفتن
نه پاس و شکر او گفتن
در اين بازار خف آور
ندارم هم ره و ياور
شدم حيران و سرگردان
ندارد اي خدا پايان؟
چرا پس اين تنه خسته
به اين بازار،دل بسته
چرا پس جان بي وجدان
نميگيرد کمي سامان
مدام اين را به دل گويم
ولي پاسخ نجويم
اگر خواهي نشي رسوا
بشو همرنگ اين دنيا
ولي افسوس کاره جان
ندارد لحظه اي پايان
شو مغلوب عقل آخر
دز اين جنگ دل و داور
کند در قعر اين مرداب
مرا آخر دلم در خواب
خدايا از تو ميخواهم
نبيند دل که در خوابم
مرا بر حاله خود دادار
براي لحظه اي نگذاز