نظرسنجی: مطلب به نظر شما چگونه بود؟؟؟؟
عالی بود
خیلی خوب بود
زیاد جالب نبود
حرف نداشت
خیلی قشنگ بود
اصلا خوب نبود
دوست میداشتم
جالب بود
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 108 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" داستــآن هــآی عــآشقــآنه "

Exclamation 
" داستــآن هــآی عــآشقــآنه "
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم ،بهم گفت :"متشکرم ". تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " . روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" . من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " . یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم. نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، توی کلیسا ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه از کلیسا بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم" سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود : " تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی‌دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ای کاش این کار رو کرده بودم ...

فقط همينو بگم كه داستان زيبایی بود!
پاسخ
 سپاس شده توسط .maryam. ، _mozhdeh_ ، parnia tajik ، ჩяσOσкєη ժяєαм ، SHAYESTEH2013 ، *setare* ، ***FATEMEH*** ، street girl ، ღ ற£ђЯᏙVЄђ ღ ، *Nafas* ، فری جون ، پسر ایزانی1 ، Elpadrino ، eri 5
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: قدرت لبخند - serpico - 24-02-2012، 21:16
عروس زیبا.... - خانوم گل - 18-01-2012، 21:46
RE: عروس زیبا - M.K.N - 18-01-2012، 22:10
RE: عروس زیبا - خانوم گل - 18-01-2012، 22:15
RE: عروس زیبا - rval - 19-01-2012، 9:09
RE: عروس زیبا - monaabi - 04-09-2012، 14:05
RE: عروس زیبا - FARID.SHOMPET - 19-01-2012، 11:28
RE: عروس زیبا - ps3000 - 19-01-2012، 11:56
RE: عروس زیبا - خانوم گل - 19-01-2012، 16:32
RE: عروس زیبا.... - ps3000 - 27-01-2012، 22:26
RE: عروس زیبا.... - Orora - 26-10-2012، 21:54
پیرمرد و دختر... - Amitis - 20-02-2012، 18:56
هفت شهر عشق - sanaz_jojo - 24-02-2012، 17:23
RE: هفت شهر عشق - sanaz_jojo - 25-02-2012، 20:00
RE: مترسک - Armina - 26-02-2012، 17:25
شاخه گل خشکيده - sanaz_jojo - 27-02-2012، 15:33
اندکی فکر کن... - sanaz_jojo - 01-03-2012، 22:37
RE: اندکی فکر کن... - serpico - 01-03-2012، 22:38
آموختن - sanaz_jojo - 01-03-2012، 22:46
RE: عروس زیبا.... - ~SoLTaN~ - 04-03-2012، 0:14
RE: عروس زیبا.... - taranom1 - 04-03-2012، 11:03
RE: عروس زیبا.... - Fariba S - 04-03-2012، 15:58
مرا بغل کن - sayna - 26-05-2012، 9:57
من و گل رز - ghonche - 29-05-2012، 6:58
خداحافظی - soheyla - 12-06-2012، 15:28
مادر نیا - الیسا26 - 27-06-2012، 1:18
RE: اي مسافر - melodi+ - 03-07-2012، 21:29
RE: اي مسافر - sanaz_jojo - 06-07-2012، 17:50
خورشید و باد - komando - 11-03-2013، 17:45
بَچگی من و تو - ƝeGaЯ - 30-03-2013، 12:51
داستان غم انگيز عشــــــــــــــــــــــــــق!! - bi kas - 04-04-2013، 23:24
RE: بَچگی من و تو - *Nafas* - 07-04-2013، 15:03
RE: بَچگی من و تو - *Nafas* - 09-04-2013، 14:43
RE: بَچگی من و تو - L.A.78 - 09-04-2013، 21:22
RE: بَچگی من و تو - *Nafas* - 10-04-2013، 16:36
RE: پیرمرد عاشق! - maryam.ekh - 25-04-2013، 10:15
RE: پیرمرد عاشق! - *Nafas* - 25-04-2013، 17:45
RE: پیرمرد عاشق! - *Nafas* - 25-04-2013، 17:56
RE: پیرمرد عاشق! - *Nafas* - 25-04-2013، 18:16


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 24 مهمان