27-03-2013، 19:28
هیچــی دُخــی من خبرای بد دارم!
سلامتی رهــبــر!
وایی مری امروز رفته بودیم با جمعیت بیرون،اول اومدیم بریم تخت جمشید دیدیم گرمِه،بعدش نشستیم یه جای سبز که زمینِ دوسته بابام بود،با دوستِ بابام و سارا یه قل و قُل بازی کردیم!
بعدش منو آنا(خواهرم)رفتیم تو یه گروه،سارا(اون یکی خواهرم)و دوسته بابامم تو یه گروه پانتومیم بازی کردیم!
آخرش دعوا شد سارا میگفت منو آنا جِر زنیم بابام و مامانمم گفتن جمع کنین بریم!
سارا هم عصبی شده بود خیلی باحال بود!
فک کنم بهترین روزه سال 92 واسم امروز بود!=|

سلامتی رهــبــر!
وایی مری امروز رفته بودیم با جمعیت بیرون،اول اومدیم بریم تخت جمشید دیدیم گرمِه،بعدش نشستیم یه جای سبز که زمینِ دوسته بابام بود،با دوستِ بابام و سارا یه قل و قُل بازی کردیم!

بعدش منو آنا(خواهرم)رفتیم تو یه گروه،سارا(اون یکی خواهرم)و دوسته بابامم تو یه گروه پانتومیم بازی کردیم!
آخرش دعوا شد سارا میگفت منو آنا جِر زنیم بابام و مامانمم گفتن جمع کنین بریم!

سارا هم عصبی شده بود خیلی باحال بود!

فک کنم بهترین روزه سال 92 واسم امروز بود!=|