12-03-2013، 16:44
حکایت رفاقت با تو ، حکایت “قهوه” ایست که امروز به یاد تو تلخِ تلخ نوشیدم!
که با هر جرعه ،بسیار اندیشیدم:
که این طعم را دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم!
و تمام که شد
فهمیدم باز هم قهوه میخواهم!
حتی تلخِ تلخ!!
که با هر جرعه ،بسیار اندیشیدم:
که این طعم را دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم!
و تمام که شد
فهمیدم باز هم قهوه میخواهم!
حتی تلخِ تلخ!!