12-03-2013، 15:35
دلشکسته اي لب بام سيگار مي کشيد . . .
خسته بود . . .
آنقدر خسته که
يادش رفت بعد از آخرين پُک
سيگار را به پايين پرت کند . . .
نه خودش را...**
خسته بود . . .
آنقدر خسته که
يادش رفت بعد از آخرين پُک
سيگار را به پايين پرت کند . . .
نه خودش را...**