25-02-2013، 17:05
گفتی دوستت دارم و دلم لرزید
گفتم به عشق تو زنده هستم و دلت راز دلم را فهمید
گفتی مال توام ، گفتم بدجور گرفتار توام
بگو از احساست تا بگویم از لحظه های عاشقی مان
بگو از حال و هوای قلبت تا بگویم از خاطره های شیرینمان
گفتی همیشه به یاد توام ، گفتم هنوز هم خیره به عکسهای توام
گفتی سحر شده و هنوز به عشقت بیدارم ، گفتم از سر شب تا حالا از دلتنگی ات بیمارم
بگو از آن حرفهای عاشقانه ات تا بگویم که آرامم ، تا بگویم به هوای بودنت است خوشحالم
گفتی نفسهایم عطر حضور تو را میدهد ، گفتم که قلبم به عشق در کنار تو بودن همچنان میتپد
گفتم یار توام ، همیشه و همه جا در کنار توام ، گفتی یاد توام ، اگر هم نباشی باز هم درگیر انتظار به تو رسیدنم
گفتی می آیم فردا ، گفتم میمیرم تا فردا ، طاقت ندارم حالا بیا در کنارم ، من آن آغوش گرمت را میخواهم ….
تو را تا ابد اینجا میخواهم ، که همیشه بمانی ، همیشه همینجا دستان مرا بخواهی
که بگیری دستانم را ، بفشاری هر دوی آن را ، بگویی همیشه میمانی ، هیچگاه غزل رفتن را نمیخوانی
گفتی دوستت دارم و دلم لرزید ، چشمانم جز قطره های اشک در چشمانت چیزی را ندید،هیچکس جز من و تو این راز عاشقانه را نفهمید!
چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو ، چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو ،
چه خوشبختم از اینکه تو را دارم ….
اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو ، دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو!
گفتم به عشق تو زنده هستم و دلت راز دلم را فهمید
گفتی مال توام ، گفتم بدجور گرفتار توام
بگو از احساست تا بگویم از لحظه های عاشقی مان
بگو از حال و هوای قلبت تا بگویم از خاطره های شیرینمان
گفتی همیشه به یاد توام ، گفتم هنوز هم خیره به عکسهای توام
گفتی سحر شده و هنوز به عشقت بیدارم ، گفتم از سر شب تا حالا از دلتنگی ات بیمارم
بگو از آن حرفهای عاشقانه ات تا بگویم که آرامم ، تا بگویم به هوای بودنت است خوشحالم
گفتی نفسهایم عطر حضور تو را میدهد ، گفتم که قلبم به عشق در کنار تو بودن همچنان میتپد
گفتم یار توام ، همیشه و همه جا در کنار توام ، گفتی یاد توام ، اگر هم نباشی باز هم درگیر انتظار به تو رسیدنم
گفتی می آیم فردا ، گفتم میمیرم تا فردا ، طاقت ندارم حالا بیا در کنارم ، من آن آغوش گرمت را میخواهم ….
تو را تا ابد اینجا میخواهم ، که همیشه بمانی ، همیشه همینجا دستان مرا بخواهی
که بگیری دستانم را ، بفشاری هر دوی آن را ، بگویی همیشه میمانی ، هیچگاه غزل رفتن را نمیخوانی
گفتی دوستت دارم و دلم لرزید ، چشمانم جز قطره های اشک در چشمانت چیزی را ندید،هیچکس جز من و تو این راز عاشقانه را نفهمید!
چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو ، چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو ،
چه خوشبختم از اینکه تو را دارم ….
اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو ، دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو!