16-02-2013، 16:52
تنهایی...
دیوار...
قهوه های سر رفته از حوصله ام...
چشم هایی که از ساعت از کار افتاده ترند...
اتاقی که چارتاق باز است...
و شانه هایی که زیر باران نمی روند...
باید گریه هایم را روی بی کسی هایم تنظیم کنم...
دیوار...
قهوه های سر رفته از حوصله ام...
چشم هایی که از ساعت از کار افتاده ترند...
اتاقی که چارتاق باز است...
و شانه هایی که زیر باران نمی روند...
باید گریه هایم را روی بی کسی هایم تنظیم کنم...