11-02-2013، 18:30
یکی از فانتزیام اینه جنگ بشه,محاصره بشیم..فرمانده بگه یه نفر بایدحواس دشمنو پرت کنه تا بقیه بچه هانجات پیدا کنن
بیسیم چی دادبزنه حــــــاجی سریع تر..بچه هادارن از پُـشت قیچی میشن ..بعدمن با یه لبخندمَــلیح ازبین جمعیت بیام بیرون بگم حاجی من هستم
فرمانده بگه سِـید تـو چـرا؟!تـوعیالت.. من بگم نـه حاجی من سنگامو با خودم وا کندم..بعدیه لبخند بزنمُ برم و پشت سرم طوفان بشه ومن محو بشم وصـدای خُــمپاره بیادوحاجی اشکاش سرآزیر بشه وزیرلب بگه انالله واناالیه راجعون
خـودم گـریه م گـرفت!
بیسیم چی دادبزنه حــــــاجی سریع تر..بچه هادارن از پُـشت قیچی میشن ..بعدمن با یه لبخندمَــلیح ازبین جمعیت بیام بیرون بگم حاجی من هستم
فرمانده بگه سِـید تـو چـرا؟!تـوعیالت.. من بگم نـه حاجی من سنگامو با خودم وا کندم..بعدیه لبخند بزنمُ برم و پشت سرم طوفان بشه ومن محو بشم وصـدای خُــمپاره بیادوحاجی اشکاش سرآزیر بشه وزیرلب بگه انالله واناالیه راجعون
خـودم گـریه م گـرفت!