08-02-2013، 14:54
من مي خورم به اين زيبايي
سیگار می کشم ،
یعنی برای دیدن خورشید روز نو
میل ام نمی کشد ...
سیگار میکشم
یعنی سکوت من از شب
تاریک تر شده ..
راه عبور من از تو
باریک تر شده ...
سیگار میکشم ،
یعنی نه عاشقم و نه تنها
اما گسسته ام ...
سیگار میکشم
یعنی هنوز حس میکنم که باز
راهیست سوی تو ...
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها ...
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند ،
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی ...
سیگار میکشم
یعنی که در تمام غزل ها
من می نوشتمت ،
اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من
سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی
بی تو نشسته ام ... اینجا کنار آتش سرد وجود خویش ...
آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست...
سيگار زیر لب....
دودی غلیظ..
ریه ام بی تقصیر است
...دارد تاوان
ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد...
سيگار ميکشم تا دود کنم خیال بودنش را...
تا سیاه کم دوران زجرم را....
زندگی بی رحم است....
زندگی لحظه به لحظه شده است...
زندگی شوق ندارد دیگر...
زندگی کام ...
زندگی کام به کام سيگار...
یعنی برای دیدن خورشید روز نو
میل ام نمی کشد ...
سیگار میکشم
یعنی سکوت من از شب
تاریک تر شده ..
راه عبور من از تو
باریک تر شده ...
سیگار میکشم ،
یعنی نه عاشقم و نه تنها
اما گسسته ام ...
سیگار میکشم
یعنی هنوز حس میکنم که باز
راهیست سوی تو ...
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها ...
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند ،
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی ...
سیگار میکشم
یعنی که در تمام غزل ها
من می نوشتمت ،
اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من
سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی
بی تو نشسته ام ... اینجا کنار آتش سرد وجود خویش ...
آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست...
سيگار زیر لب....
دودی غلیظ..
ریه ام بی تقصیر است
...دارد تاوان
ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد...
سيگار ميکشم تا دود کنم خیال بودنش را...
تا سیاه کم دوران زجرم را....
زندگی بی رحم است....
زندگی لحظه به لحظه شده است...
زندگی شوق ندارد دیگر...
زندگی کام ...
زندگی کام به کام سيگار...