ولی تو.......

[Snow-Girl]

ان روز نگاهت کردم و به تو لبخند زدم.
فکر کردم مرا دیدی
ولی ندیدی!

به تو لبخند زدم و گفتم ((دوستت دارم))
فکر کردم جوابم را میدهی
ولی ندادی!

فکر کردم صدایم را شنیده ای
ولی صدایم را نشنیده بودی!

از تو خواستم از خانه بیرون بیایی
و در حیاط خانه بامن بازی کنی
ولی نیامدی!

برای تو و فقط برای تویک نقاشی کشیدم
و نشانت دادم.
و فکر کردم که انرا نگه میداری.
ولی نگه نداشتی!

خواستم برای گردش به جنگل بروم
گمان کردم که با من می ایی و با من چادر مزنی.
ولی نیامدی!

چند تا کرم پیدا پیدا کردم
و از تو خواستم اگرمیشود به ماهیگیری برویم.
ولی تو ماهیگیری را دوست نداشتی!

من فقط می خواستم که با من حرف بزنی
و من از فکر هایم باتو سخن بگویم
فکر کردم تو هم همین را میخواهی.
ولی تو نمیخواستی!

درمسابقه ای شرکت کردمو ارزوداشتم که برای تماشا بیایی.
فکر کردم که حتما می ایی
ولی نیامدی!

از تو خواستم که جوانی امرا با من شریک شوی
و فکر می کردم تو هم همین را می خواهی
ولی تو نمی خواستی!
.
.
.
.
.
.
کشورم درگیر جنگ شد
ومن به میدان جنگ رفتم.
تو از من خواستی که سالم به خانه برگردم
ولی من برنگشتم.