08-01-2013، 10:15
همه از نگاهم میخوانند،دیوانه ی چشم های تو هستم
بر شیشه دلم سنگ میزنند و شیشه احساس دلم را میشکنند
اشکهایم جاری میشوند،به تو پناه می آورم،
تو بر اشک هایم بوسه میزنی و میگویی:
"قدر چشم هایت را بدان!"
گرمای دستهایت،تن خسته و دلشکسته ام را گرم میکند،
جز تو کسی نمیتواند دل غم زده ام را آرام کند،
تنها با نگاه توست که همه چیز را از یادم میبرم
من عاشقتر میشوم در آن هنگام که مرا به این جرم مجازات میکنند
جرم من،عشق به قلب عاشق توست
فریاد خواهم زد:"تو را عاشقانه دوست دارم!"
از هیچ نگاه سرزنشگری نمیترسم
عشق تو را،معبود من،در قلبم نهاده است
بر شیشه دلم سنگ میزنند و شیشه احساس دلم را میشکنند
اشکهایم جاری میشوند،به تو پناه می آورم،
تو بر اشک هایم بوسه میزنی و میگویی:
"قدر چشم هایت را بدان!"
گرمای دستهایت،تن خسته و دلشکسته ام را گرم میکند،
جز تو کسی نمیتواند دل غم زده ام را آرام کند،
تنها با نگاه توست که همه چیز را از یادم میبرم
من عاشقتر میشوم در آن هنگام که مرا به این جرم مجازات میکنند
جرم من،عشق به قلب عاشق توست
فریاد خواهم زد:"تو را عاشقانه دوست دارم!"
از هیچ نگاه سرزنشگری نمیترسم
عشق تو را،معبود من،در قلبم نهاده است