31-12-2012، 17:17
هر چه این احـــــــــــــــــــــــساس را در انزوا پنهان کند
می تواند از خودش تا کی مرا پنـــــــــــــــــــــهان کند؟
عشق، قابیل است؛ قابیلـــــــــــــــــی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمی داند کجا پنــــــــــــــــــهان کند!
در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنــــــــــــــــــــهان کند؟!
هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!
هر چه را او سعی دارد بی صدا پنــــــــــــــــــــهان کند...
آه!، مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست
حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنـــــــــــــــــــــهان کند؟!!
خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها
باز من پیدا شوم، باز او مرا پنــــــــــــــــــــــــــهان کند..."
می تواند از خودش تا کی مرا پنـــــــــــــــــــــهان کند؟
عشق، قابیل است؛ قابیلـــــــــــــــــی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمی داند کجا پنــــــــــــــــــهان کند!
در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنــــــــــــــــــــهان کند؟!
هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!
هر چه را او سعی دارد بی صدا پنــــــــــــــــــــهان کند...
آه!، مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست
حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنـــــــــــــــــــــهان کند؟!!
خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها
باز من پیدا شوم، باز او مرا پنــــــــــــــــــــــــــهان کند..."