25-12-2012، 19:35
((همه از او میگفتند
از عشق
کلمه ای نااشنا
نمیشناختمش
نمیدانستم چیست
تا اینکه امد
او را میگویم
اویی را که من او کردم
ولی درپایان به من گفت شما
گله ای نیست
انقدر عاشقش هستم ک هیچ برایم مهم نیست حرفهایش
من ان کسم که به عشق میخندیدم
اما
امروز دچارش شدم
دچار عشقی پاک
میدانم بی پایان است راهم
چون او نیست
اما باز هم ادامه میدهم تنها به عشق او
کسی که بعد از کس شدن مرا به دست فراموشی سپرد))
از عشق
کلمه ای نااشنا
نمیشناختمش
نمیدانستم چیست
تا اینکه امد
او را میگویم
اویی را که من او کردم
ولی درپایان به من گفت شما
گله ای نیست
انقدر عاشقش هستم ک هیچ برایم مهم نیست حرفهایش
من ان کسم که به عشق میخندیدم
اما
امروز دچارش شدم
دچار عشقی پاک
میدانم بی پایان است راهم
چون او نیست
اما باز هم ادامه میدهم تنها به عشق او
کسی که بعد از کس شدن مرا به دست فراموشی سپرد))