21-12-2012، 16:17
و باران سخت میبارد در یک شب سرد پاییزی. این آغازی دیگر است و این منم. گمشده در مه. ستارهای سرگردان در کهکشانی بیانتها. فرورفته در قعر اقیانوسی عمیق و تاریک. من گمشدهام. من در دنیای متروک تنهایی خود که تاریکترین شبها و ابریترین روزها را دارد و باد زیر آوار غروب کوچههایش را دلتنگ مینوازد، گمشدهام. آری، من گمشدهام...