16-12-2012، 14:39
اعتراف می کنم به خیانت
در نبودت با
خیالت بودم
گاهی در فراسوی این لحظات از خود میپرسم، با خود چه کردی
که همچون باران میباری.. همچون باد گریزانی..
و همچون تاریکی در هراسی
حتی چشمانت را در کلبه ی وجودش نیافتی
تو خود، او بودی و او تو نبود...
چه بد کردیم به خود...
هرچیز زمانی دارد
نفس هم که باشی
دیر برسی
من رفته ام . . .
در نبودت با
خیالت بودم
گاهی در فراسوی این لحظات از خود میپرسم، با خود چه کردی
که همچون باران میباری.. همچون باد گریزانی..
و همچون تاریکی در هراسی
حتی چشمانت را در کلبه ی وجودش نیافتی
تو خود، او بودی و او تو نبود...
چه بد کردیم به خود...
هرچیز زمانی دارد
نفس هم که باشی
دیر برسی
من رفته ام . . .