04-12-2012، 16:43
پر شدم از غروبی دلگیر،چه پریشانم و چه تاریک!!! انقدر که
آینه ها با من قهرندو خورشید از من رو بر می گرداند.من از تو دورشدم
از رازقی و رازیانه و کلبه سپید آرزو ها یم میان انبو هی از شب بوسه هاست.
دلگیر تر از همیشه ام و فانوس های آویزان پشت
در را دستمال نمی کشم.حال دیگر صنو بر های این طرف خیابان
سبز نیستند و به پاییز سلام گفته اند. حرفهایم را از یاد می برمفشاید
هنوز دیر نشده اشک هایم را پنهان می کنم،صنو بر ها با ید سبز باشند!!!
آینه ها با من قهرندو خورشید از من رو بر می گرداند.من از تو دورشدم
از رازقی و رازیانه و کلبه سپید آرزو ها یم میان انبو هی از شب بوسه هاست.
دلگیر تر از همیشه ام و فانوس های آویزان پشت
در را دستمال نمی کشم.حال دیگر صنو بر های این طرف خیابان
سبز نیستند و به پاییز سلام گفته اند. حرفهایم را از یاد می برمفشاید
هنوز دیر نشده اشک هایم را پنهان می کنم،صنو بر ها با ید سبز باشند!!!