25-11-2012، 15:03
ویار کردن
یه مدت تو خونه افتاده بودم و بد جوری مریض بودم. یه روز هوس شیرینی کردم. پول دادم به داداشم (که اون موقع ده ـ دوازده سالش بود) گفتم برو یه کم شیرینی تر بگیر.
آماده شده بود بره که موقع پوشیدن کفش، ازم پرسید: راستی به چه مناسبتیه؟ گفتم: هیچی.
همین طور که نیشش باز بود، گفت: بگو دیگه. گفتم: ویار کردم. پرسید: ویار دیگه چیه؟ گفتم: زنهای حامله وقتی میخوان بزان، هوس خوراکیهای مختلف میکنن. بهش میگن ویار.
داداشم یه مکثی کرد، بعد نیشش بسته شد، بعد اخم کرد، بعد پول رو انداخت زمین و گریه کنان رفت تو اتاق.
به مامانم گفتم: این چش شد؟ رفت و برگشت گفت: هیچی. پسرم غیرتیه. ترسیده بره شیرینی بگیره، مردم بفهمن داداشش حامله است!!!
این خیلی باحال بود!!! کلی خندیدم!!
یه مدت تو خونه افتاده بودم و بد جوری مریض بودم. یه روز هوس شیرینی کردم. پول دادم به داداشم (که اون موقع ده ـ دوازده سالش بود) گفتم برو یه کم شیرینی تر بگیر.
آماده شده بود بره که موقع پوشیدن کفش، ازم پرسید: راستی به چه مناسبتیه؟ گفتم: هیچی.
همین طور که نیشش باز بود، گفت: بگو دیگه. گفتم: ویار کردم. پرسید: ویار دیگه چیه؟ گفتم: زنهای حامله وقتی میخوان بزان، هوس خوراکیهای مختلف میکنن. بهش میگن ویار.
داداشم یه مکثی کرد، بعد نیشش بسته شد، بعد اخم کرد، بعد پول رو انداخت زمین و گریه کنان رفت تو اتاق.
به مامانم گفتم: این چش شد؟ رفت و برگشت گفت: هیچی. پسرم غیرتیه. ترسیده بره شیرینی بگیره، مردم بفهمن داداشش حامله است!!!
این خیلی باحال بود!!! کلی خندیدم!!