26-10-2024، 13:28
الناس في بلادي جارحون كالصقور
غناؤهم كرجفة الشتاء في ذؤابة الشجر
وضحكهم يئز كاللهيب في الحطب
خطاهم تريد إن تسوخ في التراب
ويقتلون، يسرقون، يشربون يجشأون
لكنهم بشر
وطيبون حين يملكون قبضتي نقود
ومؤمنون بالقدر
مردم سرزمین من چون باز شکاری زخم زننده اند
ترانه هایشان بسان لرزش زمستانی ست زیر گیسوان درختان
و خنده هایشان چون شعله در هیزم زبانه می کشد
گام هاشان در خاک فرو رونده
می کشند، می دزدند، می نوشند، آروغ می زنند
اما انسانند
خوبند آنگاه که دو مشت پول به کف می آورند
و به سرنوشت ایمان دارند.