06-06-2023، 12:12
در خواب بودم.. خوابی خوش و آرام
خوابی پر از سکوت و آرامش...
شنیدم صدایی از پشت در می امد
ندایی آشنا بود،
قدری خوشحال و شاد گشتم،
به خیال روز های دیرین.
با خود گفتم: آری او آمده است،
برگشته است به سرای دلتنگی هایمان،
شادمان گشتم که روز های خوش در راه است،
قرار های همیشگی به راه است!
روز های تاریک رو به پایان است،
و شبی مهتابی در راه.
به سمت در رفتم با قدم های لرزان،
آهسته آهسته به پیش رفتم.
حال اینک رسیده بودم.
در را باز کردم...
آری صدا آشنا بود....
صدای گریه های یار،
بر تابوت من بود.
خوابی پر از سکوت و آرامش...
شنیدم صدایی از پشت در می امد
ندایی آشنا بود،
قدری خوشحال و شاد گشتم،
به خیال روز های دیرین.
با خود گفتم: آری او آمده است،
برگشته است به سرای دلتنگی هایمان،
شادمان گشتم که روز های خوش در راه است،
قرار های همیشگی به راه است!
روز های تاریک رو به پایان است،
و شبی مهتابی در راه.
به سمت در رفتم با قدم های لرزان،
آهسته آهسته به پیش رفتم.
حال اینک رسیده بودم.
در را باز کردم...
آری صدا آشنا بود....
صدای گریه های یار،
بر تابوت من بود.