گفتگو آزاد | نُسخه [460]

[سهَ‌ند]

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


همیشه می‌شه یه دلیل برای خودکشی پیدا کرد همونطور که می‌شه یه دلیل برای زندگی کردن پیدا کرد. انتخاب من همیشه دلیلی برای زنده بودنه. چون کلی چیزهای ریز قشنگ هست، کلی روزای شگفت‌انگیز جلو رو هست و تو واقعاً از کجا می‌دونی که توی پیچ بعدی یه معجزه نخوابیده؟ شایدم یه فاجعه باشه، ولی تو که نمی‌دونی و به قول این دیالوگ سوپرنچرال do you really wanna die not-knowingly؟ می‌خوای ندونسته بمیری؟ بدون این که بفهمی آخر این مرحله که توشی چی می‌شه، بدون این که برسی به اون نقطه که مزه‌ی واقعاً موفق شدن بیاد زیر دندونت؟ واقعاً می‌تونی تسلیم شی و ببازی؟ می‌تونی؟ پسر، من نمی‌تونم. زندگی خیلی شگفت‌انگیزه. پر از روزای مزخرف و حتی سال‌های تیره‌ست، ولی قشنگه. و من هنوز نمی‌تونم بگم هیچی نیست که ارزششو داشته باشه بخوام یه روز دیگه رو این دور و ور بگذرونم.

این خیلی قشنگ بود. شاید این زندگی واقعا به معنی واقعی کلمه یه بازی باشه. بازی ای که نمیدونیم قراره توش چقدر زنده باشیم؟ یه جون دیگه میگیریم یا نه؟ اصلا بازی دیگه ای در کار هست؟ شاید تو آخر اصلا مهمم نیست که برنده باشیم یا بازنده و فقط باید همه سعیمون رو بکنیم که زنده بمونیم و زندگی کنیم و این زندگی شاید تنها چیزیه که ما داریمش. و شاید هم باید واسه همین از پدر مادرا ممنون باشیم چون تنها چیزی که داریم رو باعث شدن داشته باشیم