گفتگوی آزاد || نسخه ۴۵2

[ᴠᴀᴍᴘɪʀᴇ]

راس ميگي واقعا
دقيقا من فك ميكردم خدايي انقد درسه ._. هفتم خب تازه نمره اي ميشه و اين جور چيزا هيچ چيم نميدونيم درس عربيم اضافه ميشد فك ميكرديم قراره بميريم._.
ما يه خوبي داش اين بود كه مث سال تحصيلي درس ميدادن اردو هم ميزاشتن الان ديگه اردو هم نميشه رف._________.
اره راهنمايي خدايي ستم بود كلاس تابستوني._.

اوو چه جالب ايشالله سال بد ميخونيم(:

چشم به هم بزنی این سه سال هم تموم می‌شه. می‌ری قاطیِ آدم بزرگا ._. تسلیت می‌گم از همین الان. 

من فقط میام میرم((:
سخن نمی‌گویم دگر(:

ایحه. بهار که مریض شده نمیاد. توهم که اینجور. من تهنای تهنا... 
بیا واتساپی جایی حداقل. ._.

ميخواستم ميري قازي ادم بزرگا رو بخونم قبل از اين كه كلمه ادم بزرگا رو ببينم فك كردم گفتي قاطي مرغا
خيلي ممنون.-.