ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانکه بجز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل، راست بگو بهر چه امروز
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبرِ دلخواه
من او نیَم، او مرده و من سایه اویَم
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانکه بجز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل، راست بگو بهر چه امروز
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبرِ دلخواه
من او نیَم، او مرده و من سایه اویَم