15-05-2021، 9:11
توی تراس نشسته بود ..
سوزِ هوایِ دی
دودِ سیگارشو دوبرابر میکرد ..
روپوشِ سیاه رنگشو روی شونه هاش انداختم و به شوخی گفتم قوز نکن بچه..
یه لبخند تلخ تحویلم داد و دوباره به خیابون خیره شد .
نشستم کنارش و آروم گفتم :
آقای عمو خان
شبا که شما میخوابی یه نفر فیلترایِ سیگارتو میشمُره و حواسش هست که دوتا شده چهار تا ،چهارتا شده هشتا ..
فیلترِ هفتمین سیگارو تو خاکِ گلدون خاموش کرد و گفت :
امروز بهم گفت ازین که من دوسش دارم خسته شده!
اولین بار بود که اینقدر داغون میدیدمش ..
پرسیدم :مگه میشه ؟
کدوم آدمی از دوست داشته شدن خسته میشه ؟
هشتمین سیگار رو روشن کرد ، زل زد تو چشام و گفت :
آدمی که هنوز از دوست داشتنِ یه نفر دیگه خسته نشده ...!
سوزِ هوایِ دی
دودِ سیگارشو دوبرابر میکرد ..
روپوشِ سیاه رنگشو روی شونه هاش انداختم و به شوخی گفتم قوز نکن بچه..
یه لبخند تلخ تحویلم داد و دوباره به خیابون خیره شد .
نشستم کنارش و آروم گفتم :
آقای عمو خان
شبا که شما میخوابی یه نفر فیلترایِ سیگارتو میشمُره و حواسش هست که دوتا شده چهار تا ،چهارتا شده هشتا ..
فیلترِ هفتمین سیگارو تو خاکِ گلدون خاموش کرد و گفت :
امروز بهم گفت ازین که من دوسش دارم خسته شده!
اولین بار بود که اینقدر داغون میدیدمش ..
پرسیدم :مگه میشه ؟
کدوم آدمی از دوست داشته شدن خسته میشه ؟
هشتمین سیگار رو روشن کرد ، زل زد تو چشام و گفت :
آدمی که هنوز از دوست داشتنِ یه نفر دیگه خسته نشده ...!
+
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا...!
و همه ما تنهاییم داستان غم انگیز زندگی این نیست
که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند!