01-05-2021، 19:44
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-05-2021، 19:48، توسط SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ.)
ما آخرین هشدار خودمون رو اعلام میکنیم
ما قادر به پخش نووا 6 هستیم
برای همیشه
فصل هشتم:Ascension
پایگاه اتمی/نظامی Призрак
اوکراین
ساعت 9:23
_
-آماده باشید میخوایم پایه ها رو آزاد کنیم
+همه از منطقه خارج شن
÷نه صبر کنید یک مشکل در بخش موتور های پیش اومده
ما قادر به پخش نووا 6 هستیم
برای همیشه
فصل هشتم:Ascension
پایگاه اتمی/نظامی Призрак
اوکراین
ساعت 9:23
_
-آماده باشید میخوایم پایه ها رو آزاد کنیم
+همه از منطقه خارج شن
÷نه صبر کنید یک مشکل در بخش موتور های پیش اومده
-پایه ها رو نگهدارید!
-دو تا از موتور ها به طور کلی از کار افتادن و ما وقت کافی نداشتیم برای چک کردنش
-دو تا از موتور ها به طور کلی از کار افتادن و ما وقت کافی نداشتیم برای چک کردنش
+خب ما باید چیکار کنیم
÷یه تیپ تعمیرکار میفرسیم
-نمیشه اون بیرون گاز پخش شده
+مگه انجام عملیات با اطمینان کامل نبوده؟
÷ما وقت زیادی نداشتیم،دو نفر از اعضا رو همونجا از دست دادیم
-نیرو زیادی نداریم حالا باید چیکار کنیم
+عملیات رو متوقف کنید
÷نه دارگو ما نمیتونیم این کار رو انجام بدیم
+میخوای اون لعنتی همینجا منفجر بشه؟!
-فعلا مجبور نیستیم پرتابش کنیم
[+دارگو]
[-ویکتورچکوف]
[÷اِشتاینر]
دارگو:هواکش هارو روشن کنید
اشتاینر:یه گروه با لباس ضد شیمیایی میفرستیم که ببینن مشکل از کجاس...
ویکتورچکوف:صدای تیراندازی داره میاد!من این صدا رو میشنوم!...
دارگو:ما چند تا سرباز داریم؟
اشتاینر:13 تا.وای خدای من انگار نووا 6 همه جا پخش شده.
ویکتورچکوف:اون زامبی های لعنتی همه جا رو گرفتن.
[صدا از پشت در]:کمک کنین!!در رو باز کنید اونا دارن میان!!!کمک!!!!
دارگو:سرباز در رو باز کن!
اشتاینر:نه دارگو!
سرباز:بیا تو!سریع!
[دَر بسته میشود]
بازمانده:آه!اه خدای من!...
ویکتورچکوف:اون یه مبتلاست دارگو!
دارگو:یه لحظه صبر کن
اشتاینر:اونا تو رو گاز نگرفتن؟!
بازمانده:نه!فقط ضربه میزدن!
ویکتورچکوف:اونا چه شکلی بودن؟
دارگو:این سوالارو بعدا بپرسید.سرباز اون رو بلند و بشونش روی صندلی
سرباز:بله قربان
اشتاینر:دارگو داری چیکار میکنی؟
دارگو:ما به کسی نیاز داریم که اون بیرون رو دیده باشه و بگه که کجا از نظر نووا 6 امن تره
[پایان نیم فصل اول]
÷یه تیپ تعمیرکار میفرسیم
-نمیشه اون بیرون گاز پخش شده
+مگه انجام عملیات با اطمینان کامل نبوده؟
÷ما وقت زیادی نداشتیم،دو نفر از اعضا رو همونجا از دست دادیم
-نیرو زیادی نداریم حالا باید چیکار کنیم
+عملیات رو متوقف کنید
÷نه دارگو ما نمیتونیم این کار رو انجام بدیم
+میخوای اون لعنتی همینجا منفجر بشه؟!
-فعلا مجبور نیستیم پرتابش کنیم
[+دارگو]
[-ویکتورچکوف]
[÷اِشتاینر]
دارگو:هواکش هارو روشن کنید
اشتاینر:یه گروه با لباس ضد شیمیایی میفرستیم که ببینن مشکل از کجاس...
ویکتورچکوف:صدای تیراندازی داره میاد!من این صدا رو میشنوم!...
دارگو:ما چند تا سرباز داریم؟
اشتاینر:13 تا.وای خدای من انگار نووا 6 همه جا پخش شده.
ویکتورچکوف:اون زامبی های لعنتی همه جا رو گرفتن.
[صدا از پشت در]:کمک کنین!!در رو باز کنید اونا دارن میان!!!کمک!!!!
دارگو:سرباز در رو باز کن!
اشتاینر:نه دارگو!
سرباز:بیا تو!سریع!
[دَر بسته میشود]
بازمانده:آه!اه خدای من!...
ویکتورچکوف:اون یه مبتلاست دارگو!
دارگو:یه لحظه صبر کن
اشتاینر:اونا تو رو گاز نگرفتن؟!
بازمانده:نه!فقط ضربه میزدن!
ویکتورچکوف:اونا چه شکلی بودن؟
دارگو:این سوالارو بعدا بپرسید.سرباز اون رو بلند و بشونش روی صندلی
سرباز:بله قربان
اشتاینر:دارگو داری چیکار میکنی؟
دارگو:ما به کسی نیاز داریم که اون بیرون رو دیده باشه و بگه که کجا از نظر نووا 6 امن تره
[پایان نیم فصل اول]