اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

از نامه های بهمن محصص به سهراب سپهری

#1
برای آن دیگران که از متن به حاشیه و بالعکس، می‌رفتند
__________
«از نامه های بهمن محصص به سهراب سپهری»
__________

رم-تهران ۶۰/۴/۱۳

جرقاب عزیزم،

امیدوارم سر به تن‌ات نباشد تا بخواهی شرح «یک جور زندگی خاص» را که نمی‌دانی کی به آن طرز زندگی دست خواهی یافت، بعد از سه ماه برایم بنویسی!
… اگر آن جانور مسخ‌شده که می‌خواهد بعدها بالای درخت بنشیند و خواهر و مادر مولوی مادرمرده را دربیاورد، از شدت علف‌خواری نا ندارد که جواب کاغذ بدهد، تو عثمان لنگ که از صبح تا شب توی خانه نشسته‌ای و …. چرا جواب نمی‌دهی؟! … تو که همیشه «زندگی خاص»‌ می‌کنی، آخر کمی زندگی عام نیز لازم است …
اگر من فقط برای «زندگی خاص» تو به درد می‌خوردم، خرج‌ام را بکش و توی اتاق‌ات نگهدار. شماها فقط بلدید ناله کنید، فقط «زندگی خاص» به رخ مردم بکشید.
اگر آن‌قدر ولنگ‌و‌‌واز است که نه سر دارد و نه ته، از زمان بابا آدم تا عصر جنابعالی … هنوز ادامه دارد، هر گوشه‌اش را بگیری زندگی خاص است: پرواز پرنده‌ای، صدای آبی، مردمی که می‌گذرند، فلان کره‌ای که سقط می‌شود و الی غیرالنهایه، همه‌شان «زندگی خاص» هستند و هر کدام از این‌ها، چه آگاه و چه ناآگاه برای خودش «زندگی خاص»‌ داشته و دارند.
ولی مثل این‌که توی این بیابان درندشت، علاوه بر «زندگی خاص» زندگی عام نیز لازم است، نه؟ نظر خودت را بگو. بدون این‌که از بی‌بی‌طوطی گوشتخوار چیزی بپرسی. شاید هم این عصبانیت‌ام بی‌خود باشد. شاید هم تو حق داشته باشی که هر سه ماه یک دفعه نامه بدهی. شاید من حق نداشته باشم که سر تو و خدای‌نکرده اگر گیرم افتاد سر امثال تو حساب کنم. شاید! ولی من نمی‌توانم تغییر پیدا کنم. خوب یا بد همین موجود لعنتی‌ای هستم که ملاحظه می‌فرمایید. و این هم همیشه یادت باشد که من نه حالا و نه هیچ‌وقت چیزی از تو یاد نخواهم گرفت. اگر این آرزوی توست، آن را با خود به گور خواهی برد و اگر آرزویت نیست، خیال‌ات راحت باشد. معلوم نیست که اگر مثلاً بخواهم از تشنگی بمیرم، باید از کدام‌یک از آشنایان و دوستان تقاضای آب کنم.
من نمی‌توانم مهربانی‌های تو را فراموش کنم. من هم میل دارم یک‌ بار دیگر با هم همان زندگی را داشته باشیم. من هم میل دارم تو را ببینم. من هم در آن زمان «زندگی خاص» داشتم. ولی هیچ‌وقت این مسئله باعث نمی‌شود که من همه را فراموش کنم؛ بی‌اعتنایی نشان دهم. تو می‌نویسی: «از این که گرفتاری‌هایی در رم برای تو پیدا شده متأسف‌ام.» جمله‌ای غیردوستانه است. ولی همین تو حاضر نیستی که بخواهی یک نامه برایم بفرستی.
معلوم نیست که در این زندگی روی چه کسی می‌توان حساب کرد…
… امیدوارم که موفق بشوی که به رم بیایی. من از تو یاد نمی‌گیرم ولی تو از من یاد بگیر و جواب نامه را بده. خیلی دوست‌ات دارم.

قربان تو
بهمن
۶۰/۴/۱۳
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
از نامه های بهمن محصص به سهراب سپهری - فرنودِ بن گیومرث - 04-03-2021، 8:51

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان|وصیت نامه مرد خسیس|
  داستآن|رستــم و سهراب|
  داستــآن|سهراب و گردآفريد|
  ♥•♥من نامه رسان عروسك ها هستم ♥•♥داستان
  از نامه‌های همایون صنعتی‌زاده به ایرج افشار
  از نامه‌های میرزا آقاخان کرمانی خطاب به میرزا ملکم‌
Wink وصیت نامه ی یک دختر....
Heart نامه ای به مادرم*-*
Exclamation نامه گمشده
Star وصیت نامه ی عشق(قشنگه)/بابام فارسی کتابی اس ام اس میده

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان