01-03-2021، 12:36
اینطوری که آخر هر اپیزود میگی بیاید نقد کنید و من هندونه نمیخوام و فلان، آدم شرمندهی سیبیلات میشه چیزی نگه! ((( :
___دربارهی این اپیزود آخر، اینکه جک و نسیم توی خونهی بهار جلوی یه دست بریده وایستادن و یه دفعه سر از قرار سیج و تایم توی رستوران در میارن، این رفت و برگشت بین حال و گذشته و آینده و افراد مختلف، بدون هیچ پیش زمینه و پل اتصالی بینشون، برای من یکم گیجکننده ست.
چون اگه پرش زمانیای هم قراره اتفاق بیفته، باید یه هینتی ازش وجود داشته باشه، توی اپیزودای قبلی، "مهمونی بهار" یه جورایی کد بود. من خودم با اون میسنجیدم که الان توی چه نقطهای از زمانیم.
به اضافهی اینکه اول هر قسمت، تاریخ و ساعت داشتیم اما این سری نه کد زمانی خاصی داشتیم نه تاریخ و ساعت واضح، این باعث شد من نفهمم دقیقاً کجام. دقیقاً چه زمانیه؟ داستان چیه؟ تکلیف گرهِ قبلی چی شده؟ جک و نسیم چطور سر از اینجا درآوردن؟ توی گذشتهایم یا آینده؟ (شایدم خودت میخواستی که نفهمیم، هوم؟ به هرحال، من از نفهمیدن خوشم نمیاد. عغثفصهقخح.)
در کل، این اولای داستان، شبیه یه بچهی پنجشیش سالهی لجباز و اخموئه که مشتش رو باز نمیکنه تا من ببینم چی دستشه. حجم عظیمی از اطلاعات رو جلوم گذاشته که نه من میدونم باید باهاشون چیکار کنم، نه خودش با اونا کاری میکنه. ولی خب طبیعیه. طول میکشه تا شخصیتها به جایگاه خودشون عادت کنن و بیفتیم توی فضای داستان. کلا از اول تا آخر نوشتن این به خودم میگفتم نیکیییی! هنوز اولشه و به مرور همهی شخصیتها نقابشون رو برمیدارن. همه چی میره سر جای خودش. برای گرهها سرنخ پیدا میشه. باید صبور باشیییی.
پس فعلا، من بنشینم و صبر پیش گیرم، منتظر اون لحظهی «آهاااان! فهمیدم! ربط فلان چیز به فلان چیز این بوده! خداوندا! همهچیز داره کم کم معنی پیدا میکنه!»