21-01-2021، 1:44
راه فراری نیستتتت
برگامون ریخته بود نمیدونستیم چیکار کنیم یهو دوستم از جیبش ی فندک درآورد
من: خاک ت سرت سیگار میکشی تو
دوستم : ول کن جون جدت تو این موقعیت به چی گیر دادی |=
راه افتادیم سمت راهرویی که روبرومون بود...
برگامون ریخته بود نمیدونستیم چیکار کنیم یهو دوستم از جیبش ی فندک درآورد
من: خاک ت سرت سیگار میکشی تو
دوستم : ول کن جون جدت تو این موقعیت به چی گیر دادی |=
راه افتادیم سمت راهرویی که روبرومون بود...