09-09-2020، 12:00
میبینم چیزی رو که همش ازش ترسیدمو یعنی تن پیرمو توی چنگ عقربا دفن شده زیر خار و غبار یه قایق کاغذی تو مشتش رو گردنش جای انگشته کبوده از فرط فشار غبار روش میزنم کنار آروم با پام میزنم یکی دو تا لگد بهش به هوش میاد سریع تکون میخوره دهنش یه چیزی داره میگه من میخوام بفهممش میرم به طرفش سرمو میبرم نزدیک دم لبش