#پارت_هشت
صب با صدای نکرش از خاب بیدار شدم فرم مدرسمو پوشیدم و با برداشتن کولم از خونه زدم بیرون.کتاب علومم در اوردم تا سرویسم بیاد بخونم پنج دیقه بعد صدای بوقش اومد کتبامو گذاشتم تو کیفم رفتم تو ماشین سرمو گذاشتم رو شونه دیانا اونم سرشو گذاشت رو سرم عادت هر روزمون بود اتنام ک سوار شد خودشو پهن کرد رو من خابید باز رسیدیم ب این مدرسه گه اه
پیاده شدیم مقنعه هارو دادیم جلو رفتیم داخل سر صف کنار سیما ایستادم ب بقیه بچه ها با نگاه سلام کردم اصن مسخره بازیایی در میاریم ما وقتی باشونم دیگ غمامو یادم میره رفتیم سرکلاس خابم میومد اصن حس درس خوندن نداشتم اخه یکی نیس بگه تو کی حال درس خوندن داشتی دختر...
زنگ درو زدم صبر کردم تا درو باز کنن برم بخابمم لنتی خیلی خابم میومد با اینک کل تایم کلاس چرت میزدم رفتم داخل سلام کردم مستقیم رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم خابیدم...
مامان:عسل عسل پاشو پاشو دیگ
هوف باز این
_:خب باش بیدار شدم
مامان:یالا پاشو بشین درستو بخون گوشیتو نگرفتم ک بخابی
نشستم تو جام
_:باش مامان گفتم ک پاشدم
از اتاق رف بیرون دوباره دراز کشیدم تا ب ادامه خابم برسم ک باز از تو هال جیغ زد زنیکه روانی اه...
#پارت_نه
رفتم دستشویی بعدم مستقیم رفتم سراغ یخچال تا ی لیوان شیر بریزم برا خودم با کیک بخورم ک باز صداش بلند شد
مامان:غذا درست کردم این چیه میخای بخوری
_:شب میخورم الا نمیخام
مامان:درد بخوری تو
ایه ایه فقط غر بزن اه رفتم تو اتاق کتابمو بر داشتم همینطور ک میخوردم سوالا رو حل میکردم ک فهمیدم مامانم رفت حمام مس فشنگ از اتاق در اومدم رفتم تو اتاقشون سراغ کشو لنتی کیلدشو برداشته ایش ملافه روی تختو کنار زدم دس کردم زیر تشک ک بله ایناهاش سری گوشیمو در اوردم روشن کردم ک دیدم پی داده اخ قلبم هوف
اون:چیکار کردی امتحانو؟؟
_:تر زدم بدجور?تو چیکار کردی؟
بعدم گوشیمو خاموش کردم گذاشتم سرجاش کیلدم گذاشتم هموجنا برگشتم تو اتاق ادامه سوالا رو جواب دادم...
از عربی متنفرم لنتی چقدم تکلیف میده اه اه
کلمه هاش چقد سختن وای تف ولش کن صب میخونمشون اره حتما صب میخونیشون تو جهنم حالا شاید نپرسه با همین فکرا سوالا رو جواب دادم بعدم رفتم شام خوردم ی دور دیگ گوشمو چک کردم دیدم پی نداده بیخیالش شدم رفتم بخابم چ زندگی گهی دارم من...
صب با صدای نکرش از خاب بیدار شدم فرم مدرسمو پوشیدم و با برداشتن کولم از خونه زدم بیرون.کتاب علومم در اوردم تا سرویسم بیاد بخونم پنج دیقه بعد صدای بوقش اومد کتبامو گذاشتم تو کیفم رفتم تو ماشین سرمو گذاشتم رو شونه دیانا اونم سرشو گذاشت رو سرم عادت هر روزمون بود اتنام ک سوار شد خودشو پهن کرد رو من خابید باز رسیدیم ب این مدرسه گه اه
پیاده شدیم مقنعه هارو دادیم جلو رفتیم داخل سر صف کنار سیما ایستادم ب بقیه بچه ها با نگاه سلام کردم اصن مسخره بازیایی در میاریم ما وقتی باشونم دیگ غمامو یادم میره رفتیم سرکلاس خابم میومد اصن حس درس خوندن نداشتم اخه یکی نیس بگه تو کی حال درس خوندن داشتی دختر...
زنگ درو زدم صبر کردم تا درو باز کنن برم بخابمم لنتی خیلی خابم میومد با اینک کل تایم کلاس چرت میزدم رفتم داخل سلام کردم مستقیم رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم خابیدم...
مامان:عسل عسل پاشو پاشو دیگ
هوف باز این
_:خب باش بیدار شدم
مامان:یالا پاشو بشین درستو بخون گوشیتو نگرفتم ک بخابی
نشستم تو جام
_:باش مامان گفتم ک پاشدم
از اتاق رف بیرون دوباره دراز کشیدم تا ب ادامه خابم برسم ک باز از تو هال جیغ زد زنیکه روانی اه...
#پارت_نه
رفتم دستشویی بعدم مستقیم رفتم سراغ یخچال تا ی لیوان شیر بریزم برا خودم با کیک بخورم ک باز صداش بلند شد
مامان:غذا درست کردم این چیه میخای بخوری
_:شب میخورم الا نمیخام
مامان:درد بخوری تو
ایه ایه فقط غر بزن اه رفتم تو اتاق کتابمو بر داشتم همینطور ک میخوردم سوالا رو حل میکردم ک فهمیدم مامانم رفت حمام مس فشنگ از اتاق در اومدم رفتم تو اتاقشون سراغ کشو لنتی کیلدشو برداشته ایش ملافه روی تختو کنار زدم دس کردم زیر تشک ک بله ایناهاش سری گوشیمو در اوردم روشن کردم ک دیدم پی داده اخ قلبم هوف
اون:چیکار کردی امتحانو؟؟
_:تر زدم بدجور?تو چیکار کردی؟
بعدم گوشیمو خاموش کردم گذاشتم سرجاش کیلدم گذاشتم هموجنا برگشتم تو اتاق ادامه سوالا رو جواب دادم...
از عربی متنفرم لنتی چقدم تکلیف میده اه اه
کلمه هاش چقد سختن وای تف ولش کن صب میخونمشون اره حتما صب میخونیشون تو جهنم حالا شاید نپرسه با همین فکرا سوالا رو جواب دادم بعدم رفتم شام خوردم ی دور دیگ گوشمو چک کردم دیدم پی نداده بیخیالش شدم رفتم بخابم چ زندگی گهی دارم من...