19-07-2020، 18:15
[quote='Asal_ap' pid='3595145' dateline='1594993948']
#پارت_سه
پارت_سوم
_:مامان من اومدم.
مامان: سلام، امتحاناتو چیکار کردی؟
نمیزاره برسم اه.
_:هیچ خوب بود.مامان میخابم بعد ناهار میخورم.
مامان:باشگاه میری؟
_:ن.
میخاسم فردا برم اون یکی باشگاه ک اونو ببینم، همونی ک سارا راجبش گف.
فرم مدو با تاپ شلوارک عوض کردم رفتم خابیدم تا شیش.
مامان:پاشو دیگ خستم کردی چقد میخابی پاشو درستو بخون یا سرت ت گوشیته یا خابی یا میخوری یا باشگاهی خبر مرگت.
_:اف پاشدم دگ باشه.
عادتش بود همیشع همین کارو میکرد، عادت کرده بودم دگ فق ی بغض کوچیک میکردم با شنیدن این حرفاش. رفتم ی کتاب اوردم گذاشتم جلوم ک فک کنه درس میخونم دهنشو ببندم بعدم سرمو کردم ت گوشی ببینم چ خبره، مس همیشع کسی پی نداده بود عادت کرده بودم ب نبود هیچکی.
رفتم تل ت چنلا میچرخیدم تا ساعت هشت. دیدم اینجاس هیچ خبری نیس دیگ بیخیال شدم رفتم ی چی بخورم بخابم. چق میخابم هوف. مامانم تا دیدم گف
مامان:درساتو خوندی؟
_:اره خوندم گشنمه.
مامان:برو بکش خودت دارم فیلم میبینم.
بازم بی توجهی اینم مهم نیس. غذامو کشیدم رفتم نشستم بخورم ک شروع کرد.
مامان:این ی ذره ام شد غذا بمیری راحت شم ع دستت ک انق حرصم میدی.
بازم خفه شدم هیچی نگفتم اخه مگه ت میزاری همین دو لقمه ام ع گلوم بره پایین. خدا کی راحت میشم؟؟کی راحت زندگی میکنم؟؟؟هوفف. زورکی غذامو خوردم ظرفاشم شستم رفتم ت اتاق ک بخابم. هنذفریو رو وصل کردم اهنگمو پلی کردم خابیدم. عادتم بود همیشه نصفه شب خفه میشدم چون هنذفری دور گردنم میپیچید.هوف کی حال داره فردا بره باشگاه اه. با کلی فکر خیال جور وا جور بلاخره تونستم بخابم.
#پارت_سه
پارت_سوم
_:مامان من اومدم.
مامان: سلام، امتحاناتو چیکار کردی؟
نمیزاره برسم اه.
_:هیچ خوب بود.مامان میخابم بعد ناهار میخورم.
مامان:باشگاه میری؟
_:ن.
میخاسم فردا برم اون یکی باشگاه ک اونو ببینم، همونی ک سارا راجبش گف.
فرم مدو با تاپ شلوارک عوض کردم رفتم خابیدم تا شیش.
مامان:پاشو دیگ خستم کردی چقد میخابی پاشو درستو بخون یا سرت ت گوشیته یا خابی یا میخوری یا باشگاهی خبر مرگت.
_:اف پاشدم دگ باشه.
عادتش بود همیشع همین کارو میکرد، عادت کرده بودم دگ فق ی بغض کوچیک میکردم با شنیدن این حرفاش. رفتم ی کتاب اوردم گذاشتم جلوم ک فک کنه درس میخونم دهنشو ببندم بعدم سرمو کردم ت گوشی ببینم چ خبره، مس همیشع کسی پی نداده بود عادت کرده بودم ب نبود هیچکی.
رفتم تل ت چنلا میچرخیدم تا ساعت هشت. دیدم اینجاس هیچ خبری نیس دیگ بیخیال شدم رفتم ی چی بخورم بخابم. چق میخابم هوف. مامانم تا دیدم گف
مامان:درساتو خوندی؟
_:اره خوندم گشنمه.
مامان:برو بکش خودت دارم فیلم میبینم.
بازم بی توجهی اینم مهم نیس. غذامو کشیدم رفتم نشستم بخورم ک شروع کرد.
مامان:این ی ذره ام شد غذا بمیری راحت شم ع دستت ک انق حرصم میدی.
بازم خفه شدم هیچی نگفتم اخه مگه ت میزاری همین دو لقمه ام ع گلوم بره پایین. خدا کی راحت میشم؟؟کی راحت زندگی میکنم؟؟؟هوفف. زورکی غذامو خوردم ظرفاشم شستم رفتم ت اتاق ک بخابم. هنذفریو رو وصل کردم اهنگمو پلی کردم خابیدم. عادتم بود همیشه نصفه شب خفه میشدم چون هنذفری دور گردنم میپیچید.هوف کی حال داره فردا بره باشگاه اه. با کلی فکر خیال جور وا جور بلاخره تونستم بخابم.