گفتگوی آزاد || نسخه ۳۶۷

[ρυяρℓє_ѕку]

نه من با دستش کاری ندارم .___.  :vvv
همیشه عاشق اشک تمساح بودم ((((((:

_
ژان ژان :v
جوون به مامانم :v  (جووون گفتنام ارثیه :vvvv )

ببین .. ن تو فقط ببین .. خودم ادبت میکنم ._. 
یوث دَ v:

__
والا من علاقه چندانی ب گفتنش ندارم میدونی ک V:

مهسا را گفتند ادب از که اموختی گفت از ریحون D:::
کثافت :vvv

ژنش که از بابابزرگم بت به ارث رسیده توی تو کم بوده ..
با بابام ترکیب شده تو من زده بالا :vvvv

ای بابا ریحانه بدبخِ مفلوک ): ،من ب این با ادبی ._. ، تو ب کی رفتی ؟ :|
ببین فقط جون خب ؟ v:

مهسا دختر گلم خودت فمیدی چی گفتی ؟ .__.
بابابزرگِ خدابیامرزت ( V: ) مردِ خوبی بود اهل اینچیزا نبود تو ناباب از کار درومدی v:
بابات کیه ؟! :|||||

خو به مامان با ادبم رفتم دگ -.-
فقظ جووووون D:

سربسته گفتم نشد بازش کنم .___. :v
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه .. غم آخرمون باشه :vvv
اهلش نبود لنتی ..نبود .. اون به این چیزای ریزه میزه قانع نمیشد .. هییی یادش بخیر :V
شوهر تو دگ :vvv

صد در صد ک همینه ._.
V:

خواستی بازش کنی تو پ.خ ._.
فقط گمشو نبینمت vv:
درمورد اون خدابیامرز دیگه حرف نزنیم دستش از فلش کوتاس D:
عزیزم وقتشه ی حقیقتو بدونی :|
من تو رو ب فرزندخواندگی قبول کردم :|