رومینا
زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده، پاک و پاکیزه کرده
رومینا خدای طبیعت و سرسبزی ...
سر سبز!
سَرِ سبز...
در قدیم به مکان های سرسبز و حاصل خیز و پر بار رومینا می گفتند.
و خدا را بابت رومینا ستایش میکردند.
و حالا و امروز رومینا نامیست که بابت «دوستت دارم» بسترش سرخ میشود.
آنقدر خبر را از صبح در سرم مرور کردم ، آنقدر از صدای لبه داس به پوستِ دختری که «دوستت دارم» را بلد بود به خود پیچیدم.
آنقدر نفس حبس کردم و چشم بستم و صدای قلبم را در خود شنیدم که «آفتاب بیاید نیامد»
خدا را شاهد میگیرم، سوگ ازاین غریبتر سراغ ندارم.
تن بدهی به دریدنِ تنِ دختری (دخترت) که قلبش برای کسی تپیده بود و چنان ایستاد که قلبها تپیدند.
بخوان براهنی را
بخوان
هزار بار و هزاران بار
«اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی، گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست
نه در حضور غریبه
نه کنجِ خلوتِ خود
گریستن نتوانستم که آفتاب
بیاید
نیامد»
-صابر ابر
6 خرداد99
زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده، پاک و پاکیزه کرده
رومینا خدای طبیعت و سرسبزی ...
سر سبز!
سَرِ سبز...
در قدیم به مکان های سرسبز و حاصل خیز و پر بار رومینا می گفتند.
و خدا را بابت رومینا ستایش میکردند.
و حالا و امروز رومینا نامیست که بابت «دوستت دارم» بسترش سرخ میشود.
آنقدر خبر را از صبح در سرم مرور کردم ، آنقدر از صدای لبه داس به پوستِ دختری که «دوستت دارم» را بلد بود به خود پیچیدم.
آنقدر نفس حبس کردم و چشم بستم و صدای قلبم را در خود شنیدم که «آفتاب بیاید نیامد»
خدا را شاهد میگیرم، سوگ ازاین غریبتر سراغ ندارم.
تن بدهی به دریدنِ تنِ دختری (دخترت) که قلبش برای کسی تپیده بود و چنان ایستاد که قلبها تپیدند.
بخوان براهنی را
بخوان
هزار بار و هزاران بار
«اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی، گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست
نه در حضور غریبه
نه کنجِ خلوتِ خود
گریستن نتوانستم که آفتاب
بیاید
نیامد»
-صابر ابر
6 خرداد99