13-10-2012، 20:26
...
...
نمی خوام مثل همه و همیشه
شعر بنویسم در مدحت
و تشکر کنم از چیزهایی که
زبان از تشکر کردنشون هم قاصره
...
من و ببخش اگر ارزش این روز بزرگ رو
در حد کلمات پایین میارم
تا بتونم احساسم و بیان کنم
اما می خوام بدونی
نه فقط در این روز
که
تمام روزهایی که به پای من نشستی
و زیبایی و جوانی و تمام توانت و مصرف کردی
تا من بشم اینی که هستم
هرچند که به اندازه ی تلاش تو خوب نبودم
و شب هایی که به خاطر تب من تا صبح نشستی
اون شبایی که از وزن من که در بدن تو بودم و رشد می کردم
نمی تونستی بخوابی
یا اون زمان که شبی چند بار بیدار می شدم و از تو شیره ی جونت و می خواستم
و نمیذاشتم که آروم بخوابی
یا سحرهایی که با تمام خستگیت
بیدار می شدی تا من بی سحری روزه نگیرم
و خیلی لحظه های دیگه یی که من درکش نکردم و
نفهمیدم و تو فقط خودت می دونی و خدا
در یادآوری تمام این روزا
هرچند به زبون نیاوردم
اما قدر تورو می دونم
و مدیونتم
بابت چیزی که هستم
چیزهایی که دارم
...
...
من به خاطر زندگیم
و سلامتیم
و خوشبختیم
مدیون توام
مادر قشنگم
...
نمی خوام مثل همه و همیشه
شعر بنویسم در مدحت
و تشکر کنم از چیزهایی که
زبان از تشکر کردنشون هم قاصره
...
من و ببخش اگر ارزش این روز بزرگ رو
در حد کلمات پایین میارم
تا بتونم احساسم و بیان کنم
اما می خوام بدونی
نه فقط در این روز
که
تمام روزهایی که به پای من نشستی
و زیبایی و جوانی و تمام توانت و مصرف کردی
تا من بشم اینی که هستم
هرچند که به اندازه ی تلاش تو خوب نبودم
و شب هایی که به خاطر تب من تا صبح نشستی
اون شبایی که از وزن من که در بدن تو بودم و رشد می کردم
نمی تونستی بخوابی
یا اون زمان که شبی چند بار بیدار می شدم و از تو شیره ی جونت و می خواستم
و نمیذاشتم که آروم بخوابی
یا سحرهایی که با تمام خستگیت
بیدار می شدی تا من بی سحری روزه نگیرم
و خیلی لحظه های دیگه یی که من درکش نکردم و
نفهمیدم و تو فقط خودت می دونی و خدا
در یادآوری تمام این روزا
هرچند به زبون نیاوردم
اما قدر تورو می دونم
و مدیونتم
بابت چیزی که هستم
چیزهایی که دارم
...
...
من به خاطر زندگیم
و سلامتیم
و خوشبختیم
مدیون توام
مادر قشنگم