≈ گفتگـو آزاد نسخـ ـه 350 ≈

[Sirvan10_a]

همون متن خودته یکم ادبی نوشتم:

رها و مهتاب ، دخترانی که شادیِ چَشمانشان در بودنِ کنارِ همدیگر خلاصه شده است. دوستانی که با دستانِ کوچکِ خود ، سرنوشت بزرگ خود را تغییر میدهند و بر سر و رویِ دنیایِ عرق کرده شان دستِ نوازش می کشند. دخترانی که گاه شانه های ظریفشان ، تحملِ بارِ سنگینِ مسئولیت های زندگی را ندارد... .
قلب کوچکشان معنای عشق را نمی داند ؛ اما زمین به مرز جنون رسیده...مجنون وار تمام لحظه های دنیای کوچک اما پر از شادی و خنده های مستانه شان را لبریز از عشق می سازد... .


@"sirvan.."

مال من خوب نیست تغییر بدم

گفتم فقط خللصه بنویسم تا ادمشو بزارم

نمیدونم تصمیم با خودته..
یهو دستم رفت برا نوشتن گفتم بنویسم..

+اسمشو عوض کن

اسمشو چی بزارم تو بگو یه نظر بده لطفا

پارت 1 گذاشتم ببین خوبه ؟؟