12-04-2020، 10:42
گرفته است دلت یا گرفته است دلم؟
چقدر تلخ شده روزهای ما عسلم!
دو بار گریه شدم تا یخ تو باز شود
به مبل چسبیدم تا نگیرمت بغلم!
مچاله میشدی و ابرهات باران داشت
شروع میشدی و شعر، حسّ پایان داشت
که زل زدم به دو تا چشمِ زلزده به زمین
که دستهات شدیدا عذابوجدان داشت!
که زل زدی به فروپاشیِ شبی سنگی
به بوسهای وسط شام! بیهماهنگی!
که دستهات بگوید: عزیز! میترسم!
که چشمهات بگوید چقدر دلتنگی
صدای خندهی ما توی آشپزخانه
صدای بیداری در دو دست بیگانه
صدای رقصیدن با ترانهای غمگین
صدای دیوانه روی تخت دیوانه
صدای خندهی ما در اتاق بچّه که نیست
که عاشقِ چه کسی بوده است و عاشقِ کیست!
که بعد فکر کنم: از ادامه میترسم
که بعد گریه کنی: روی حرفهات بایست!
صدای خندهی ما روی پشتبام بلند
ستارهها که قرار است عاشقت بشوند
نگاه کردنِ دنیای بد از آن بالا
که هیچچیز مهم نیست عشق من! که بخند...
.
صدای خندهی ما در دلِ خیابان ها
صدای خندهی ما روی اخم انسانها
دو بستنی یخی که یواشکی بخوریم!
خرید چایی و میوه برای مهمانها
صدای آرامش، بعدِ روزها سختی
صدای عکس حجازی، مهندس و تختی!
صدای خواندن قرآن و شمس و نیچه و یونگ!
صدای خندهی ما در میان خوشبختی
صدای خنده که در اوج دردها داریم
صدای گریه که عمریست بیصدا داریم
صدای خانهی سبزی تهِ تهِ دنیا
صدای رؤیایی واقعی که ما داریم
صدای گریهی دشمن از اینهمه خنده
صدای خندهی ما مثل مرغ پرکنده!
صدای خندهی پنهان شده در آغوشت
صدای خندهی بیدغدغه در آینده...
چقدر تلخ شده روزهای ما عسلم!
دو بار گریه شدم تا یخ تو باز شود
به مبل چسبیدم تا نگیرمت بغلم!
مچاله میشدی و ابرهات باران داشت
شروع میشدی و شعر، حسّ پایان داشت
که زل زدم به دو تا چشمِ زلزده به زمین
که دستهات شدیدا عذابوجدان داشت!
که زل زدی به فروپاشیِ شبی سنگی
به بوسهای وسط شام! بیهماهنگی!
که دستهات بگوید: عزیز! میترسم!
که چشمهات بگوید چقدر دلتنگی
صدای خندهی ما توی آشپزخانه
صدای بیداری در دو دست بیگانه
صدای رقصیدن با ترانهای غمگین
صدای دیوانه روی تخت دیوانه
صدای خندهی ما در اتاق بچّه که نیست
که عاشقِ چه کسی بوده است و عاشقِ کیست!
که بعد فکر کنم: از ادامه میترسم
که بعد گریه کنی: روی حرفهات بایست!
صدای خندهی ما روی پشتبام بلند
ستارهها که قرار است عاشقت بشوند
نگاه کردنِ دنیای بد از آن بالا
که هیچچیز مهم نیست عشق من! که بخند...
.
صدای خندهی ما در دلِ خیابان ها
صدای خندهی ما روی اخم انسانها
دو بستنی یخی که یواشکی بخوریم!
خرید چایی و میوه برای مهمانها
صدای آرامش، بعدِ روزها سختی
صدای عکس حجازی، مهندس و تختی!
صدای خواندن قرآن و شمس و نیچه و یونگ!
صدای خندهی ما در میان خوشبختی
صدای خنده که در اوج دردها داریم
صدای گریه که عمریست بیصدا داریم
صدای خانهی سبزی تهِ تهِ دنیا
صدای رؤیایی واقعی که ما داریم
صدای گریهی دشمن از اینهمه خنده
صدای خندهی ما مثل مرغ پرکنده!
صدای خندهی پنهان شده در آغوشت
صدای خندهی بیدغدغه در آینده...