11-12-2019، 13:32
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-12-2019، 13:35، توسط ☪爪尺.山丨几几乇尺☪.)
خورخه لوئیس بورخس
دکّان صورتی نبش خیابان
چشمها از هر سو در شب فرو رفت
و این به خشکسالی میماند پیش از باران.
اینک همهی جادهها نزدیکاند،
حتی جادهی اعجاز.
باد، پگاهی گیج و مست را به همراه میآورد.
پگاه، هراس ما از اعمالی است که میچرخند بر فراز سرمان.
این شامگاه مقدس را سراسر پیمودهام
و بیتابیاش برایم به جا مانده است
در این خیابان؛ که میتوانست هر خیابانی باشد.
در اینجا بار دیگر، آرامش گستردهی دشتها در افق
و زمین بی بار، پنهان میان سیم و علف
و دکّانی به درخشش ماه نوی شامگاه پیش.
این گوشه، چون خاطرهای آشناست
با آن میدانهای فراخ و حیاطِ میعادگاهش.
چه پرشکوه است خیابان ابدیّت، برای سوگند دادنات، از آن هنگام که روزهایم
اندک حادثهای را شاهد بودهاند!
نور بر هوا خط میکشد.
سالهایی که بر من گذشتهاند به شتاب
در زمین و آب فرو رفتهاند
و احساس من لبالب از توست، خیابان پر شکوه گلگون.
گمان میکنم دیوارهای توست که آفتاب میزاید،
دکّانی چنان تابناک در ژرفنای شب.
میاندیشم، و ندای اعتراف من به ضعف پیش از این شنیده میشود:
من هیچ ندیدهام از کوهساران، رودها و دریا،
جز درخشش صمیمی «بوینس آیرس»
و اینک با نور آن خیابان، خطوط هستی و مرگم را ترسیم میکنم.
خیابان فراخ و طویل رنج،
تو تنها نوایی هستی که هستیام شنیده است.
فقط نسخه فارسی دارم.....
با سپاس...
دکّان صورتی نبش خیابان
چشمها از هر سو در شب فرو رفت
و این به خشکسالی میماند پیش از باران.
اینک همهی جادهها نزدیکاند،
حتی جادهی اعجاز.
باد، پگاهی گیج و مست را به همراه میآورد.
پگاه، هراس ما از اعمالی است که میچرخند بر فراز سرمان.
این شامگاه مقدس را سراسر پیمودهام
و بیتابیاش برایم به جا مانده است
در این خیابان؛ که میتوانست هر خیابانی باشد.
در اینجا بار دیگر، آرامش گستردهی دشتها در افق
و زمین بی بار، پنهان میان سیم و علف
و دکّانی به درخشش ماه نوی شامگاه پیش.
این گوشه، چون خاطرهای آشناست
با آن میدانهای فراخ و حیاطِ میعادگاهش.
چه پرشکوه است خیابان ابدیّت، برای سوگند دادنات، از آن هنگام که روزهایم
اندک حادثهای را شاهد بودهاند!
نور بر هوا خط میکشد.
سالهایی که بر من گذشتهاند به شتاب
در زمین و آب فرو رفتهاند
و احساس من لبالب از توست، خیابان پر شکوه گلگون.
گمان میکنم دیوارهای توست که آفتاب میزاید،
دکّانی چنان تابناک در ژرفنای شب.
میاندیشم، و ندای اعتراف من به ضعف پیش از این شنیده میشود:
من هیچ ندیدهام از کوهساران، رودها و دریا،
جز درخشش صمیمی «بوینس آیرس»
و اینک با نور آن خیابان، خطوط هستی و مرگم را ترسیم میکنم.
خیابان فراخ و طویل رنج،
تو تنها نوایی هستی که هستیام شنیده است.
(11-12-2019، 13:28)محمّد نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شعر اورجینالشم بذار بنظرم.
فقط نسخه فارسی دارم.....
با سپاس...