07-12-2019، 16:50
با همان شادابی کودکی و خنده های سرخوشانه و ذوق زده از چتر رنگی اش زیر باران می دوید.
برعکس بقیه که سریع راه می رفتند تا زودتر به مقصد برسند.
با همان سن کمش می دانست باران همه چیز را خواهد شست و پاک می کند. پلیدی ها را، زشتی ها را،
سیاهی ها را؛ سیاهی ها را...
بی توجه به تمام چترهای سیاه، با همان چتر رنگی اش خوش بود.
نگاه دیگران برایش مهم نبود؛
همیشه که نباید همرنگ جماعت بود، بگذار رسوا شوی...
برعکس بقیه که سریع راه می رفتند تا زودتر به مقصد برسند.
با همان سن کمش می دانست باران همه چیز را خواهد شست و پاک می کند. پلیدی ها را، زشتی ها را،
سیاهی ها را؛ سیاهی ها را...
بی توجه به تمام چترهای سیاه، با همان چتر رنگی اش خوش بود.
نگاه دیگران برایش مهم نبود؛
همیشه که نباید همرنگ جماعت بود، بگذار رسوا شوی...