امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان جدید زندگی تو

#3
پارت 2 (رمان زندگی تو

                                                                                  فردا


_خوب خوابیدی دیروز


+اره چه جورم که تا ساعت 4 خوابیدیم اولین لقمه رو گذاشتم احساس میکنم که با اینکه دیشب خیلی خوب خوابیده بودم غذا خوشمزه تر شده بود در حال کیف کردن با لقمه بودم که فریده حصابی حالمو گرفت



_بعد صبحونه برو لباس انتخاب کن من سلیقه تو رو قبول دارم


+واسه چی


_واسه ساعت 7 دیگه دعوتیم


+آهان اصلا یادم نبود


بعد صبحونه رفتم سر کمد واسه انتخاب لباس فریده هم میزو جمع کرد واسه ست کردن لاک و لباس و کفش و کیف و زیورالات خیلی زمان برد بعد از 


رفتم حموم و موهامو سشوار کردم تا صاف بشه واسه فریده هم اینکارو انجام دارم منو فریده قرار بود ساعت حداقل 9 بزنیم بیرون واسه خرید و بعد بریم 


دیسکو لباسامونو داشتیم میپوشیدیم لباس من طوسی کمرنگ بود با مدل یقه تا شونه هام پایینه و مال فریده زرشکی بود و بقل کمرش چند تا خط عمود 


داشت گوشواره های دایره ای مثل هم انداختیم انگشتر از اونایی که یه زنجیر بین دست بند و انگشتر هستش بود و کفشمون هم مثل هم بود بجزء رنگش و 


بندش هم خز بود جنسش و لاک هامون هم همونجور بود از خونه زدیم بیرون و در خونه واحد 7 و زدم وارد خونه که شدم  خونه مثل قصر بود لوازم 
اتیقه بود و همون آهنگ بود آهنگ مورد علاقم 
من عاشق اینم عشق و با تو ببینم
زیباتر از آن چیز در قلب تو بشینم
ویران شدهام تا با دست تو بنا شم
من عاشق اینم مست روی تو باشم
آتش بکشان ریشه بزن سخت بپاشم
من خلق شده ام تا دست تو بنا شم ...
+این آهنگ مورد علاقه ی منه
_راست میگی پسرم هم این آهنگ و دوست داره الان از سرکار میاد حالا
مارو برد سر میز 12 نفرشون منو فریده یه گوشه نشستیم بغل هم رومیز از دسر گرفته تا غذا های مختلف من و فریده می خواستیم زود بخوریم و بریم که یهو صدای در اومد زنه گفت پسرمه بعد درو باز کرد یهو دیددم پسر فستفودی هستش اونم با تعجب به من نگاه میکردفکر میکنم به خاطر تیپم بود گفت اینم پسرم شاهرخ من و فردیده زود خوردیم و کمی نشستیم و بعد رفتیم خانوم جاودان خیلی اصرار کرد ولی من آخر گفتم
+باید بریم دیسکو کوانتوم بعدا مزاحمتون میشیم باز
زدیم بیرون رفتیم دیسکو و یه جا نشستیم و رفتیم تو اون شلوغی رقصیدیم


Lost on you oh baby I lost on you


حدودا با 12 تا آهنگ رقصیدیم  و بعد رفتیم پاساژ برعکس تصورمان خیلی شلوغ بود رفتیم کافه بعد اومدیم خونه وبدون اینکه لباسامونو دراریم خوابیدیم 


 کاش مست بودیم اونموقع بهونه مست بودن در می اوردیم  
                                                                                                    فردا
همینکه بیدار شدم تلپی از روی تخت افتادم پایین سرم خیلی درد میکرد فریده رو دیدم که دستش گوشیش بود و داشت قهوه ترک میخورد و میگفت
_چکاوک تیتر اخبار شدیم ابرو نموند واسمون بیا ببین
گوشیشو ازش گرفتم و خبری که حتی یه کورم میتونست بخونه انقدر که تیترش بزرگ بود
 
Hot news

 آقای فراکلین وانستر رئیس شرکت های وانستر 



دخترانی که دیشب به کافه پاساژ آلماس رفتن توسط پیشخدمت آنجا مست شدند و در راه بازگذشت به خانه با 5 پسر مزاحم روبه رو شدند طبق صحبت 


های آقای فرانکلین وانسترزمانی که در راه رفت به خانه بودند که با این صحنه روبه رو شدن حدودا نمی خواستن شاهد روبوده شدن آن دو دختر باشد 


بنابرپیاده شده وبا آنها صحبت کرده و از انجا که مشخص بوده آنها به ضرب و شت پرداختند و از آنجا که آن شب محافظی نداشته مجبور بوده است که از 


خود دفاع کند تا آسیب نبیند با ضرب و شت با آنها پرداخته و آنها را فراری داده است وگویا یکی از آن دختر ها حالش بد میشود و هردوی آنها را با 


سلامت کامل به خانه خودشان می برد   
                چکیده خبر بزرگ

+راستی حالت خوبه فریده؟
_چطور؟
+آخه اینجا نوشتهـ
_وایسا اون من نبودم اون تو بودی که حالت بد شد چون از من خوشگل تر بودی بهت بیشتر دادن
+واقعا که اینجا رو زده چکیده خبر بزرگ هــــه
یهو یادم اومد لباس دیشب تنم ورفتم لباسمو عوض کردم که یهو صدای در اومد خیلی عصابم خورد بود ولی در هر صورت باید آرامش خودمو حفظ میکردم درو که باز کردم دیدم پسر روزنامه فروش بود یا همون سم
_خاله همه جا پرشده از خبر تو و خاله فریده
+هیس نباید کسی بفهمه منو خاله فریده بودیم
_الان کل دنیا فهمیدن و دارن شبکهt n t رو نگاه میکنن
سریع رفتم تلیوزیون و روشن کردم داشت فیلم ما منو فریده و نشون میداد بدون سانسور کردن چهره ما داشت فیلم و نشون میداد بعد فیلم زنه خبرنگار اومد و گفت که  همه جا توی همه ی شبکه ها دارن در این اخبار و خبری که مثل بمب ترکید حرف میزنند که دخترانی که توسط گارسون مست شده بودند یا همه مشخصات آنها را می خواستن یا حداقل اسم یا عکس یا بیوگرافی آنهارا ما تو این شبکه جهانی بدون تبلیغ  t n tخب اول یه توضیح میدیم آدم معروفی اون دختران و نجات دادن جالب اینجاست که اون دختری که طوسی پوشیده بوده بهش بیشتر مشروب داده بودند واسه همین حالش بد میشه الان همکارم میاد تا همه چیزو بفمیم یهو یه مرده اومد و گفت که اون گارسون و اون 5 پسر دستگیر شدن و توی یکی از بازجویی ها اعتراف کردند که از باند قاچاق اعضاء بدن هستند و یهو یه پ.شه بهش دادند که طبق گفته های خودش بیوگرافی ماتوشه خب بریم سراغ آقای ونستر که دوروز پیش اومده اینجا واز تحصیل از ایران اومده واسم ایرانی ایشون شاهرخ وانستر هستش و اون دختر لباس طوسی اسمش الیزابت جانسور وایران برای تحصیل رفته بوده که اسم ایرانی ایشون چکاوک جانسور هستش که دارای 60 مدال از انواع ورزش ها و موسیقی و نقاشی است که نقاشی های ایشون در برخی موزه ها و گالری ها هست و برای کنسرت و مسابقه ورزشی به چند نقطه از سراسر کشور فرستاده شده است و مدرک ایشون فوق لیسانس تجربی دندانپزشگی و پرستاری هستش و دختری که لباس زرشکی داره اسمش نازان اردوقان هستش که دارای30 تا مدال از آشپزی و موسیقی هستش که بزرگترین مدال او در مسابقه غذا 10 دقیقه ای بودش  که خالق دسر پان چاپر هستش که ایشون فوق لیسنس تجربی مشاوره و روان هستش و آنها هنوز به سن قانونی نرسیده اند و 17 سال دارند و همه این مدارک و جهشی خواندن زمانی که می خواستند پیش دبستانی برن کلاس اول تا ششم را یکدفعه خواندن و تمام اینها را درکودکی یادگرفتند وحتی تابستان ها هم به مدرسه میرفتند و گویا خانواده از کودکی فرزندانشان آنها باهم دوست بودند و الان رفتن برای همیشه سوئد زندگی کنند وتازه آن دودختر هم از کودکی باهم دوست بودن
همه چیز مارو داشتن میگفتن بیوگرافی چهره آدرس خونه خیلی اعصابم خورد بود زدم تمام شیشه های روی میز دم درو شکوندم و یه فریاد بلند زدم و تمام آدم هایی که بیرون داشتند درباره ی ما حرف میزدند وتوجه شان به ما جلی شد سم درو بست منم آروم آروم نشستم روی زمین و به دستم که پر خون شده بود نگاه کردم که هی خونش بیشتروبیشتر میشد و سردردم شروع میشد ویادم میاد که سم میدویدو میگفت
_ خاله چکاوک خاله چکاوک کمک کمک
ودرو باز کرد و رفت بیرون و صدای گریه های فریده رو میشنیدم که میگفت
_چی کار کردی چکاوک من بدون تو چی کار کنم
و تنها چیزی که قبل از تیره شدن تمام
صدای شاهرخ و میشنیدم که میگفت
_چکاوک کجاست
وبعد تمام زندگی و نور هایی که هیچوقت خاموش نمیشدند در صبح خاموش شدند و من دیگر هیچیز به یا نمیاورم و چشم هایم ناخداگاه بسته شد
_چکاوک چکاوک  خوبی
-خانوم اینجارو شلوغ نکنید بیمار اذیت میشه بفرمایید بفرمایید بیرون
_تروخدا بزارید ببینمش
-خانوم وقت ملاقات مبیاد حالش زیاد مساعد نیست از کما در اومده
_حالت خوبه چکاوک ؟
+اره خوبم
_رفتی کما دیونه چرا اینکارو کردی ؟
+نمی خواستم خودکشی کنم فقط می خواشتم عصبانیتم و خالی کنم فقط همین
_دیگه اینکارو نکنی ها ام ام
+چرا گریه میکنی گفتم حالم خوبه
_احمق سرخ رگتو زده بودی امکان مرگت 50  50 بوده دیونه میدونی چه حالی شدم بردنت کما ها
-خانوم بیاد برید بیرون وقت ملاقات تموم شده بیمار می خواد استراحت کنه
_فقط دودیقه دیگه لطفا
-خانوم ولیـ باشه فقط دودیقه
_کچاوک ندیدی چی شد کل همسایه ها جمع شده بودن و نگران تو بودن آقای ویکتور بردت بیمارستان
+من که صدای شاهرخ شنیدم
_آره بابا اون اومد بعدش زود تر ویکتور خودشو زود چپوند و سریع تو رو بغل کرد هـــهه
+میخندی اره برو بابا من حتی نمیشناسمش
-خانوم 10 دقیقه گذشت بفرمائید برید که بیمار می خواد استراحت کنه بفرمائید
وقتی داشت میرفت بایک پوسخند رفت که حصابی هرسم در آورد نمیدونستم باید انقدر هرس بخورم از این بابت ولی بدون لیل احساس خواب ناگهانی کردم در حدی که دودیقه ای خوابم بـــــــرد وقتی ام بیدار شدم پرستار و بالاسرم دیدم از فرست استفاده کردم و گفتم
+چرا انقدر زود خوابم میبره
-به خاطر دارو هات دوزشون بالاست و به خاطر همین خوابت میبره
+کی مرخص میشم؟
-بستگی به حالت داره که فکر نمیکنم حالا حالا مرخص بشی
+کیا بیرونن؟
-دوستت با یه پسر بچه و یه مرد که میگه اسمش ویکتور یه مرد دیگه هم اینجا بود ولی بادیدن ویکتور گذاشت رفت


شخصیت های این پارت

شاهرخ:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


آینده:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


سم:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


آینده:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


هانا:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


آینده:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


ویکتور:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


آینده:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


آلبرت:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو


آینده:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان جدید زندگی تو

ما روحمون به خون آلوده ست. ما هزارتا احساسو کشتیم.....
پاسخ
 سپاس شده توسط _mahi_ ، ❤alone❤


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان جدید زندگی تو - Open world - 30-07-2019، 9:36

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Subarrow رمان کوتاه(رقص عشق)
Heart معرفی کتاب از میان رمان های ایرانی
Minioni معرفی کتاب از میان رمان های خارجی
  گلچینی از دلنوشته زندگی(:
  اگر در زندگی به دنبال هدف می گردید این 4 کتاب را بخوانید
  یادداشت حمید فروغ بر رمان یک نفر که عضو پینک فلوید نبود
  1309 / آب زندگی - صادق هدایت
  اولین رمان خودم
  فجیع ترین سوتی ها در رمان ها! :|
Smile رمان «صد سال تنهایی»سریال می‌شود

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان