01-07-2019، 15:26
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-07-2019، 15:27، توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱.)
زنگ تفریح (متن ترسناک)
امروز منو آنا، دوست دخترم، تصمیم گرفتیم با قایق موتوری
حسابی خوش بگذرونیم.
آنا عاشق شنا کردنه بنابراین توی آب پرید. هر وقت سرش رو زیر آب
میبرد منو حسابی نگران میکرد اما خب اون می خواست منو اذیت
کنه.
من گفتم:- آنا دیگه بسه، باید برگردیم.
حسابی خوش بگذرونیم.
آنا عاشق شنا کردنه بنابراین توی آب پرید. هر وقت سرش رو زیر آب
میبرد منو حسابی نگران میکرد اما خب اون می خواست منو اذیت
کنه.
من گفتم:- آنا دیگه بسه، باید برگردیم.
هوف! دوباره قایم شده بود. داشتم نگران میشدم چون مدت زیادی
زیر آب رفته بود. میخواستم مجبورش کنم ب قایق برگرده بنابراین
گفتم:
- آنا من الان قایقو روشن میکنم و از اینجا میرم.
اما خبری از اون نشد؛ موتور و روشن کردم و منتظر شدم آنا خودش
رو نشون بده.
نمیدونم چرا آب هایی که زیر موتور قایق بودن خونی شدن. خون به
سرعت اطراف قایق و گرفت. یه چیزی روی آب شناور شد.
بالاخره خودشو نشون داد! سر قطع شده ی آنا روی آب شناور بود ..!
زیر آب رفته بود. میخواستم مجبورش کنم ب قایق برگرده بنابراین
گفتم:
- آنا من الان قایقو روشن میکنم و از اینجا میرم.
اما خبری از اون نشد؛ موتور و روشن کردم و منتظر شدم آنا خودش
رو نشون بده.
نمیدونم چرا آب هایی که زیر موتور قایق بودن خونی شدن. خون به
سرعت اطراف قایق و گرفت. یه چیزی روی آب شناور شد.
بالاخره خودشو نشون داد! سر قطع شده ی آنا روی آب شناور بود ..!