16-06-2019، 14:23
فیلم «کانجورینگ» (Conjuring) یا «احضار» فیلم ترسناکی است که با الهام از یک داستان واقعی ساخته شده است.
در دنیای گردشگری وحشت، ترسناکترین پروندهها، آنهایی هستند که ریشه در واقعیت دارند. صحبتهای کارشناسان این حوزه در کنار مدارک جمعآوری شده و البته شهادت اشخاص درگیر، فرد را بر سر یک دوراهی عجیب قرار میدهد. اینکه آیا این داستانها واقعا حقیقت دارند، یا این وحشت آفرینی تنها تلاشی برای جلب توجه عموم است؟
فیلم «کانجورینگ» (Conjuring) یا «احضار» به سبک و سیاق خود، فیلمی ترسناک و دلهرهآور است. اما اوضاع زمانی ترسناکتر میشود که بدانیم این فیلم با الهام از یک داستان واقعی ساخته شده است. شاید به دلیل همین پشتوانهی واقعی است که این اثر متعلق به ژانر وحشت، توانست به موفقیتی چشمگیر دست پیدا کند. در حقیقت شاید باید بگوییم که «کانجورنیگ» موفق شد آن گونه که شایسته است، در قالب یک اثر خوش ساخت و بهیادماندنی ظاهر شده و دل طرفداران این ژانر را به دست آورد.
این اثر که محصول کمپانی «برادران وارنر» است، در سال ۲۰۱۳ اکران شد و تماشاگران را به دل داستان خانوادهای مصیبتزده برد که با وحشتی عظیم و ماورایی دست به گریبانند. همچنین تماشاگر را با «لورن و اد وارن» (Lorraine & Ed Warren) آشنا کرد که در زندگی خود راهی عجیب را در پیش گرفته و به مقابله با نیروهای تاریک و شیطانی روی آوردهاند. بیننده در لحظه لحظهی فیلم، با ترسهای «خانوادهی پرون» (Perron Family) و البته شهامت زوج وارن در کمک رساندن به آنها همراه است.
از سوی دیگر این موفقیت راه را برای ساخت دنبالهای دیگر بر این داستان هموار کرد. به طوری که سازندگان فیلم و از جمله کارگردان جیمز وان (James Wan) در ادامه و در قالب ساخت نسخهی جدید از این فیلم که امسال روانهی سالنهای سینما شد، با توجه به این تجربهی موفق، باز هم به سراغ موضوعی با درون مایهای واقعی رفتند.
این بار زوج وارن به «انفیلد» (Enfield) در کشور انگلستان سفر کردند: جایی که خانوادهای دیگر در حال مقابله با شیطان و اهریمنی نیرومند هستند. اگر این فیلم را دیدهاید که خود بهتر با حال وهوای آن آشنا هستید و اگر نه، در این مجال ما در کجارو شما را به قلب ماجراهای فیلم خواهیم برد، البته نه آنگونه که بر پردهی نقرهای سینما ظاهر شد، بلکه آن طور که حقیقتا به وقوع پیوست. اما بهتر است که یادآوری کنیم این مطلب شاید به نحوی داستان این فیلم را افشا کند، لذا اگر مایلید این فیلم را بدون هیچ پیش زمینهی ذهنی تماشا کنید، از خواندن ادامه مطلب صرفنظر کنید.
مجموعه مقالات گردشگری وحشت به معرفی بهترینهای دنیای ترس و هیجان پرداخته و بدون هیچگونه پیشداوری، تنها به بیان مدارک و مستندات موجود در رابطه با این مکانها میپردازد. ما صحت و سقم این داستانها را تأیید نکرده و تنها در مقام معرفی، داستان هر کدام را برای شما بازگو میکنیم. قضاوت با شماست که این داستانها را بپذیرید یا خیر.
داستان آمیخته با ترس و وحشت خانوادهی «هاگسن» (Hodgson) در ماه آگوست سال ۱۹۷۷ آغاز شد؛ زمانی که آنها در خانهای در شمال لندن و در خیابان «284 Green» زندگی میکردند. در آن زمان جنت یازده سال داشت و برادرش جانی، ده ساله بود. شب هنگام، آنها سرو صدای عجیبی در اتاق خواب خود شنیدند و در ادامه شاهد حرکت کردن کشوهای دراور خود به این سو و آن سوی اتاق بودند.
تصویری از خانوادهی واقعی «Hodgson»
«پنی» (Penny) مادری تنها بود که باید از چهار فرزند خود جنت، مارگارت، جانی و بیلی نگهداری میکرد. او با مشاهدهی این وضعیت غرق حیرت و شگفتی شد. جنت با روزنامهی «تلگراف» (the Telegraph) تماس گرفت، اما تجربیات آنها بسیار دورتر از آن چیزی بود که این خانواده در حال تجربه کردنش بودند و بعید بود که کارشناسی بتواند به حل این موضوع کمکی کند. جنت میگوید که بعد از آن شب لبریز از بیم و هراس، صداها شروع شدند، صدای ضرباتی که به دیوارها و کف خانه زده میشد.
تصویر واقعی منزل تسخیر شده در انفیلد
اما البته این تجربه، چیزی نبود که تنها منحصر به این خانواده باشد. افراد دیگری نیز شاهد این رویدادهای عجیب و غیر قابل توضیح بودند. مثلا افسر پلیس زنی که از این خانه بازدید کرد، به چشم خود شاهد حرکت کردن صندلی از این سو به آن سوی اتاق بود و حتی سوگند نامهای نیز در مورد مشاهدات خود به امضا رساند. اما «موریس گراس» (Maurice Grosse)، محقق عالم ماورالطبیعه چیزهای بیشتری برای دیدن و بازگو کردن دارد. او حتی شماری از حوادث ماورایی روی داده در این خانه را نیز ثبت و ضبط کرده است.
موریس گراس «Maurice Groose»
بخشهایی از این مشاهدات او در برنامهی «مستند بیبیسی» (BBC Documentary) به نمایش درآمد. صحنههایی که طی آنها چراغهایی را میبینیم که به خودی خود خاموش و روشن میشوند و حتی کفش راحتی پرواز کنان به سمت این محقق آمده و به او ضربه میزند.
همسایههای این خانواده «پگی و ویک ناتینگهام» (Peggy & Vic Nottingham) از دیگران شاهدان عینی هستند که به چشم خود نظارهگر حوادث ماورایی رخ داده در این خانه بودند. این زوج به «شبکهی بی بی سی» گفتند که آنها نیز صدای ضربهها را به گوش خود شنیدهاند و ویک میگوید که حتی یکبار یک لگو مستقیما به سوی او پرواز کرده و به او برخورد کرده است. ویک در همان نخستین شب تسخیر شدن این خانه برای بازدید از دیوارها آمد، اما چیزی تشخیص نداد و نتوانست منبع و منشأ صدا را پیدا کند.
به همین خاطر او با مقامات تماس گرفت تا آنها خود دست به کار شده و این مسئله را بررسی کنند. ویک به افسر پلیس گفته بود که خانواده و حتی خود او با شنیدن این صداها و مشاهدهی این رویدادهای غیر منطقی، غرق ترس و وحشت شدهاند. پگی هم تجربیاتی از این دست دارد، او اشاره میکند که یک بار که در آشپزخانه بود ناگهان متوجه گودالی آبی شد که ظاهرا آب از هیچ کجا بهوجود آمده بود، درهای حمام به خودی خود باز میشدند و یک بار هم دیده که یک فرچه تمیزکننده خودبخود حرکت میکرده است.
«جان برکامب» (John Burcombe)، برادر پنی و دایی بچهها که در همان نزدیکی زندگی میکند، ادعاهای مشابهی مطرح کرده است. او میگوید که شبی که در منزل خواهرش بوده، برای سرکشی به اتاق دخترها سر زده است. در آن جا او یکی از دخترها را در وضعیتی عجیب مشاهده کرد، پاهای خواهر زادهاش به جای زمین روی دیوار قرار گرفته بود، در حالی که او هنوز در خواب بود.
البته در میان این همه شاهد عینی، گروهی هم هستند که به این راحتیها متقاعد نمیشوند. «آنیتا گرگوری» (Anita Gregory) از این جمله است که شک و تردیدهای بسیاری را در مورد داستان این خانواده مطرح میکند. مثلا او به این نکته اشاره میکند که جنت در تمام طول دورانی که به گفتهی خودش توسط نیرویی شیطانی تسخیر شده بود، به هیچ کس دیگری اجازه نداد در اتاقش حضور پیدا کند. در مصاحبهای که در سال ۱۹۸۰ با او انجام شد، حتی خود جنت میپذیرد که یکی دو بار، تنها وانمود کرده که تسخیر شده است تا آقای گراس را تحت تأثیر قرار داده و این تصور را در ذهن او بهوجود آورد که او واقعا توسط چیزی کنترل میشود و حتی در ادامه اشاره میکند که توانایی تکرار این کار را هم دارد.
اما ۳۰ سال بعد و در جریان مصابحه با «آی تی وی» (ITV)، جنت از داستان اولیهی خود دفاع کرد. بهعنوان مثال وقتی یکی از افرادی که به کل این قضیه با دیدهی شک و تردید نگاه میکرد اشاره کرد که انسانها گاهی اوقات تعبیر غلطی از یک حادثه کرده یا به طرق مختلف در مسیر برداشت اشتباه قرار میگیرند، جنت پاسخ داد: «این شیطان همیشه با من بود، درون من»، و در اینجا او به سر خود اشاره کرد.
جنت و مارگارت هاگسن
جنت همچنین یکی از تجربیات خود را با دیگران به اشتراک گذاشت، تجربهای که به گفته خودش اغلب آن را به یاد میآورد؛ اینکه یکبار در آن دوران پردهای که درست در نزدیکی تخت خواب او قرار داشت به دور گردنش پیچیده شد. او سپس گفت: «این همان لحظهای است که بیشک شما را وحشتزده میکند، اما وقتی این وحشت را به درستی درک خواهید کرد که این حادثه برای خود شما اتفاق بیفتد.» اما سوال اینجاست، چرا جنت؟
در مستند بیبیسی، مارگارت (Margaret) خواهر بزرگتر جنت که در آن زمان چهارده ساله بود گفت که همه خانواده به اشکال مختلف تجربیاتی از جنس پدیدههای ماورالطبیعه را پشت سر گذاشتند، اما در این میان جنت اوضاع عجیبتری داشت. گاهی صورتش از شدت فعالیت سرخ میشد و صدایش اغلب قدرت بیشتری پیدا میکرد. در یادداشتی در «تلگراف» نویسنده اشاره میکند که اینگونه فعالیتهای ماورایی مرتبط با ارواح، اغلب در جوانانی مشاهده شده است که در حال گذر از دوران کودکی هستند. اتفاقا جنت نیز در آن دوران در همین وضعیت به سر برده و نشانههای بلوغ در او مشاهده میشد.
همانگونه در فیلمها میبینیم، جنت توسط روح یک مرد نجیب زاده به نام «بیل ویکینز» (Bill Wikins) کنترل میشود. این طور که به نظر میرسد ویکینز مردی هفتاد ساله بوده که مدتها قبل در همین خانه فوت کرده است. از سوی دیگر در نوارهای ضبط شده میبینیم که ویکینز داستان مرگ خود را از دهان این کودک روایت میکند، این که درست قبل از آنکه این جهان را برای همیشه ترک کند، دچار خونریزی مغزی شده و بینایی چمشانش را از دست داده است. بعد او احساس خوابآلودگی کرده و در صندلی چرخدار خود که در گوشهی سالن طبقه پایین قرار داشت، آخرین نفسهایش را کشیده و مرده است. پسر بیل تری ویکینز (Terry Wikins)، بعدها این داستان را مورد تأیید قرار داد.
«موریس گراس» همچنین موفق شد تا گفتگوهای صورت گرفته با روح را روی نوار کاست نیز ضبط کند. در یکی از ویدیوهای تهیه شده، او از روح درخواست میکند که اگر مرد است و قبلا هم ساکن این خانه بوده، با زدن دو ضربه پاسخ مثبت دهد و ترسناک اینکه روح این درخواست را اجابت میکند. او همچنین تأیید میکند که بیش از ۵۰ سال قبل در این خانه فوت کرده است. به علاوه روح آقای ویکینز میگوید که او از زندگیش ناخشنود نبوده و هیچ پیغام خاصی نیز برای بیان کردن ندارد و تنها از شکنجه دادن این خانواده لذت میبرد و این کار برایش حکم سرگرمی را دارد. وقتی از او خواسته میشود که این خانه را ترک کند، او امتناع میکند. در ویدیویی دیگر حتی شما میتوانید صدای این روح را بشنوید که نام موریس را صدا میزند، البته وقتی که خود آقای گراس این درخواست را از او میکند.
در طول مصاحبه با مصاحبه بیبیسی، حتی میتوان مکالمهی رد و بدل شده بین جنت و روحی به نام استوارت (Stuart) را شنید. روحی که ظاهرا شوخ طبع است و علاوه بر سلام کردن، سعی میکند جوکی هم تعریف کند. وقتی که جنت به حال عادی بازمیگردد، میگوید که استورات از او استفاده کرده تا خانوادهاش را برنجاند.
اگر تریلر فیلم کانجورینگ ۲ را دیده باشید، با مورد مشابه دیگری نیز روبرو خواهید شد. جنت هم میگفت صداهایی که میشنود به قدری به او نزدیکند که او احساس میکند آنها را درست از پشت گردنش میشنود، مثل اینکه کسی درست پشت سر او ایستاده و صحبت میکند، اما او هیچگاه احساس نکرده که کسی درون او حضور دارد. او حتی پیشتر گفته بود که آقای گراس یک بار دهان او را با آب پر کرده و حتی آن را بسته بود، اما صداها همچنان از دهان او بیرون میآمدند.
بسیاری در آن دوران تصور میکردند که منشأ این صداها، قدرت قابل توجه و فوقالعاده در تقلید صوت است. به همین دلیل گراس بارها از این دختران دفاع کرد. او میگوید:
این که این نوارهای مخصوص صوتی را برای چنین مدت طولانی حفظ کرد، بدون آنکه دچار هیچ گونه خسارت و آسیبی شوند، در واقع امری است غیر ممکن. در نتیجه این که اکنون این صداهای ضبط شده روی این نوارها اندکی خش خش کنند کاملا طبیعی است. اما فراموش نکنید که این کودکان این کار را برای یکی دو دقیقه و آن هم برای سرگرم کردن اطرافیان انجام نمیدادند. آنها گاهی تا سه ساعت به این سبک صحبت کرده و هیچ گونه خدشهای در نحوه گفتارشان قابل مشاهده نبود و البته گلویشان نیز هیچ گونه مشکل و ناراحتی پیدا نمیکرد.
به دنبال این ماجراها، محققان فعالیتهای ماورالطبیعه و دنیای ارواح «اد و لورن وارن» نیز درگیر این پرونده شده و حتی موفق شدند در مقایسه با مارک آقای گراس، صداهای بهمراتب بهتری را هم ثبت و ضبط کنند. یکی از نوارهای آنها حاوی اصوات و کلماتی نامفهوم است که حتی در فیلم کانجورینگ ۲ هم مورد استفاده قرار گرفت. لورن میگوید با گوش سپردن به این صداها تنها یک فکر به ذهنش خطور کرد، این که این خانواده بدون شک به کمک او نیازمندند.
جنت بعدها در مورد احوالات آن دوران خود چنین میگوید:
من مورد سوءاستفاده قرار گرفته و شدیدا آزار دیده بودم. پدیدهی تسخیر شدن، زندگیم را به طور کامل تحتالشعاع خود قرار داده بود. فکر میکنم اگه قرار باشد یک بار دیگر تمامی این مصائب را از نو تکرار کنم، بیشک دیگر جان سالم به در نخواهم برد. تکرار این ماجرا مرا خواهد کشت.
عکسهای معروفی از تسخیر شدن جنت در دست است که توسط عکاسی به نام «گراهام موریس» (Graham Morris) گرفته شدهاند. تصاویری که جنت را نشان میدهد که به واسطهی نیرویی ناپیدا به سوی دیگر اتاق پرتاب میشود. در طول مصاحبه با «ITV»، جنت از دیگر خاطرات ناخوشایند خود گفت. از نیمه شب و یک جفت دست سرد و یخ کرده که او را لمس میکردند و سپس با زور از تخت بیرون میکشیدند. او اشاره میکند که این تصاویر توسط دوربینی گرفته شدهاند که در آن زمان در اتاق خواب او قرار داده شده بود تا هر اتفاقی را ثبت و ضبط کند.
آقای موریس در مصاحبهای که در سال ۲۰۱۱ با رادیو ۵ کرد، از خاطراتش گفت. از این که در آن زمان برایش مسجل شده بود که بدون هیچ شک و تردیدی، جنت تسخیر شده است. او در ادامه میافزاید که اگر خود شما هم آنجا بودید و این صحنهها را به چشم خود میدیدید، به درستی آن ایمان میآوردید.
مارگارت بهخاطر میآورد که در آن دوران تلخ، هر زمان که خبرنگاران به منزل آنها مراجعه میکردند به او میگفتند که در اینجا احساس ترس و نگرانی دارند. به نظر آنها این همان چیزی بود که این خانواده را نیز در نگرانی و تشویشی شدید قرار داده بود. «پنی» همواره هنگام مواجهه با کسانی که او و داستانش را باور نداشتند میگفت که شاید آنها، آن چیزی را که او تجربه کرده، درک نکنند. ولی این وقایع به واقع اتفاق افتادهاند. آقای گراس بعدها به تحقیقات خود در این مورد ادامه داد. او بیست سال بعد از این ماجرا دوباره سری به این خانه زد. در تصاویر جدیدی که گرفته شد، مارگارت و پنی حضور دارند، اما جنت در این جمع غایب
به هر روی، از آنجایی که ممکن است برخی از خوانندگان عزیز هنوز موفق به تماشای این فیلم نشده باشند، از ذکر جزئیات بیشتر اجتناب میکنیم. اما این خانه نیز از جمله جاذبههای گردشگری شهر لندن است، بهویژه آنکه به نظر مارگارت روح آقای ویکینز هنوز هم ساکن همین خانه است و به نظر نمیرسد به این سادگیها از منزلگاه خود دست بکشد.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید به دلیل پارهای اتفاقات عجیب و غیر منتظره که برای تیم دست اندرکار ساخت نسخهی نخست فیلم کانجورینگ پیش آمد، گروه برای ساخت فیلم دوم از یک کشیش دعوت کرد تا برای عوامل سازنده دعای خیر کند. به عنوان مثال در زمان ساخت فیلم اول، صداهای عجیبی هنگام ضبط شنیده میشد، سگ جیمز وان رفتار عجیبی از خود بروز داده و اغلب رو به سوی چیزی ناپیدا دندان به هم میسایید و سروصدا میکرد. «ورا فارمیگا» (Vera Farmiga) بازیگر نقش لورن وارن در هر دو فیلم میگوید که یک بار حین باز کردن لپتاپ خود با تصویری از یک پنجه مواجه شده است. از سوی دیگر وقتی اعضای خانواده پرون سری به محل فیلمبرداری زدند، ناگهان بادی تند شروع به وزیدن کرد، در حالی که هیچ تأثیری بر شاخ و برگ درختان و بوتههای اطراف نداشت.
به هر روی داستان ما در همین جا به اتمام رسید. ویژگی اصلی ماجراهایی از این دست در این نکته خلاصه میشود که یا باورش میکنیم و یا به کل منکرش میشویم. اما زمانی که باورش کردیم، دنیایمان تا مدتی نامتعادل و ترسناک میشود. هر قدر قدرت تخیل بیننده قدرتمندتر باشد، بازتاب این فیلم نیز تأثیر عمیقتری بر او میگذارد. عدهای از این تأثیر و پیامدهای آن گریزانند و عدهای مشتاقانه آن را میطلبند، و این همان رمز و راز موفقیت گردشگری وحشت در جهان امروز است.