اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بزرگمهر دانا

#1
Star 
یک روز بهاری بود . انوشیروان با بزرگمهر در باغ قصر قدم میزد . انها در باره اوضاع مملکت حرف می زدند بوی گل همه جا را پر کرده بود و پرنده ها اواز می خواندند.
شاه مثل همیشه مروارید گرانبها و سفیدش را در دست داشت و با ان بازی می کرد.
گاهی هم مثل بچه ها ان را جاوی نور خورشید می گرفت و ذوق میکرد . او این مروارید را خیلی دوست داشت و هییچ وقت انرا از خودش دور نمی کرد . این مروارید گرانبها را پادشاه هندوستان به او داده بود.
ان دو قدم زنان رفتند تا به استخر رسیدند . چندین قو توی اب شنا می کردند . شاه و بزرکمهر به همدیگر نگاه کدند وبی اختیار خندیدند.
ناگهان یکی از قو ها بال هایش را باز کرد و به هوا پرید. اب به سر و روی شاه و وزیر ریخت.
شاه هول شد و مرواریدی که در. دستش بود درر اب افتاد.
بزرگمهر برای یک لحظه دید که قویی مرواید را بلعید و بعد به میان دووستان خود بازگشت .
پادشاه با ناراحتی سرش را به این طرف و ان طرف چرخاند و گفت دیدی چی شد؟ مرواریدم توی اب افتاد . باید هر طور شده ان را پیدا کنی.
این را گفت و با ناراحتیی دور شد . بزرگمهر با خود گفت اگر بگویم که یکی از قو ها انرا بلعیده همه قو ها را می کشند . تازه معلوم هم نیست که بتوانند ان را پییدا کنند.
ان وقت کنار استخر رفت و تک تک قو ها را نگاه کرد . ساعت ها انجا ایستاد . انگار خشکش زده بود . همه قو ها مثل هم بودند همه شنا کی کردند دنبال هم می دویدند و غاغا می کردند غیر از یکی او نه شنا می کرد و نه می دوید و فقط بی حال گوشه ای نشسته بود انگار مریض بود بزرگمهر زیر لب گفت « فهمیدم»
او فراشان را صدا زد و ان قو را بیرون اوردند . مروارید داخل شکم قو بود.
انو شیروان تعجب کرد . از وزیرش پرسید از کجا فهمیدی مروارید داخل شکم قو است؟
بزرگمهر لبخندی زد و گفت: قبله عالم به سلآمت باد ،فقط خوب نگاه کردم
انوشیروان سری تکان داد و مروارید پاکیزه شده با گلاب را در دستش چرخاند و بزرگمهر فهمید که مثل همیشه شاه چیزی از حرف های او نفهمید است.
ترس دردناک تر از دردی است که مارا می ترساند
«ویلیام شکسپیر»
پاسخ
 سپاس شده توسط Actinium ، banozk
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
بزرگمهر دانا - Doory - 11-07-2018، 0:28

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  چالش‌های وزرای علوم با مجالس؛ از فاضل تا فرجی دانا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان