تعارف کرد که مرد بیاد تو ولی مرد قبول نکرد.در خانه کوچکش را باز کرد و وارد شد ...
صدای خش خشی شنید و بعد صدای شکسن شیشه ترشی ها باخودش گفت یعنی دزده؟؟؟...
صدای خش خشی شنید و بعد صدای شکسن شیشه ترشی ها باخودش گفت یعنی دزده؟؟؟...
|
داستان نویسی گروهی فلـشخــوریــا |
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|