شنبه شبها معمولاً چکار میکنی؟
بستگی دارد: اگر حسّ و حال رفاقت خواهرانه داشته باشم، با خواهرم گریسی وقتگذرانی خواهم کرد. او از بسیاری جهات بالغتر از من است و الان چهار سالاش است [خنده]. حقیقتش خیلی علاقهای به مکانهای مُدِ روز و فشن ندارم؛ به همین خاطر افراد میدانند که نباید من را به چنین جاهایی دعوت کنند، چون نمیروم. از رفتن به رستوران خوشم میآید، و معمولاً به رستورانهای زنجیرهای Chili’s هم میروم. دوست دارم به رستورانهای چیلی بروم و سس queso و چیپس صرف کنم. از رقص هم خوشم میآید. واقعا به رقص هم مشغول میشوم. از خُلبازی با دوستانم خوشم میآید.
پیشینۀ مکزیکیات چقدر برایت مهم است؟
خیلی زیاد. هر روز در آینه به خودم نگاه میکنم و با خودم فکر میکنم: «کاش بیشتر اسپانیولی بلد بودم.» موقع بازی کردن در سریال "جادوگران محله ویورلی" را هیچ وقت فراموش نمیکنم. فکر کنم آن موقع 15 یا 16 سالم بود. هر جمعه ضبط زنده داشتیم و در یکی از همین روزهای جمعه یک زن مجرد با چهارتا از بچههایش آمده بودند. او یک زن لاتین بود و با گریه به سمتِ من آمد. بچههایش خیلی هیجانزنده شده بودند، اما من بیشتر به مادرشان توجه کردم و رفتم به طرفش و بغلش کردم و پرسیدم: «هی...حالتون خوبه؟» آن زن گفت: «این مساله واقعا برای دخترهای من باورکردنی نیست که ببینند یک دختر لاتین میتواند به یک چنین جایگاهی برسد و رویاهایش را به واقعیت بدل کند؛ کسی که خب میدونید چشمآبی و بلوند هم نیست». من آن موقع به خوبی منظورش را درک میکردم. خودِ من وقتی کوچکتر بودم آیدلم هیلاری داف بود. یادم میآید که دلم میخواست چشمهای آبی میداشتم. به همین خاطر فکر میکنم از همان موقع فهمیده بودم که این موضوع برای مردم اهمیت دارد. هر چند اخیراً چیزهایی را با پدرم تجربه کردم که سرشار از احساسات نژادی بود، اما اکثر اوقات سعی میکنم مسائل حرفهام را از فرهنگم جدا کنم، چون نمیخواهم وقتی مردم هیچ شناخت درستی ازم ندارند من را بر حسب ظواهرم مورد قضاوت قرار بدهند. اما الان بیش از هر زمان دیگری به آن افتخار میکنم. ولی هنوز هم نیاز دارم که زبان اسپانیایی یاد بگیرم [خنده].
نسل هزاره (هم نسل های سلنا و بعد آن) خیلی بخاطر لوس بودن و سر به هوایی و نداشتن هدف تحت فشار قرار میگیرند. فکر میکنی این قضاوت ناعادلانهای دربارۀ ماست؟
من فکر میکنم هزارهایها خیلی بیش از آنچه واقعا تصور میشود باهوش باشند. ما باهوشتر آن چیزی هستیم که نشان میدهیم؛ و بخاطر بزرگ شدن در دنیای وب چیزهای بیشتری از جهان بیرون پیش روی ماست، که خودِ این موضوع البته میتواند کمی نگرانکننده هم باشد.
![مصاحبه سلنا گومز با مجله هارپرز بازار Harper's Bazaar](http://s8.picofile.com/file/8318817784/Selena_hapers_bazaar_2.jpg)
بستگی دارد: اگر حسّ و حال رفاقت خواهرانه داشته باشم، با خواهرم گریسی وقتگذرانی خواهم کرد. او از بسیاری جهات بالغتر از من است و الان چهار سالاش است [خنده]. حقیقتش خیلی علاقهای به مکانهای مُدِ روز و فشن ندارم؛ به همین خاطر افراد میدانند که نباید من را به چنین جاهایی دعوت کنند، چون نمیروم. از رفتن به رستوران خوشم میآید، و معمولاً به رستورانهای زنجیرهای Chili’s هم میروم. دوست دارم به رستورانهای چیلی بروم و سس queso و چیپس صرف کنم. از رقص هم خوشم میآید. واقعا به رقص هم مشغول میشوم. از خُلبازی با دوستانم خوشم میآید.
پیشینۀ مکزیکیات چقدر برایت مهم است؟
خیلی زیاد. هر روز در آینه به خودم نگاه میکنم و با خودم فکر میکنم: «کاش بیشتر اسپانیولی بلد بودم.» موقع بازی کردن در سریال "جادوگران محله ویورلی" را هیچ وقت فراموش نمیکنم. فکر کنم آن موقع 15 یا 16 سالم بود. هر جمعه ضبط زنده داشتیم و در یکی از همین روزهای جمعه یک زن مجرد با چهارتا از بچههایش آمده بودند. او یک زن لاتین بود و با گریه به سمتِ من آمد. بچههایش خیلی هیجانزنده شده بودند، اما من بیشتر به مادرشان توجه کردم و رفتم به طرفش و بغلش کردم و پرسیدم: «هی...حالتون خوبه؟» آن زن گفت: «این مساله واقعا برای دخترهای من باورکردنی نیست که ببینند یک دختر لاتین میتواند به یک چنین جایگاهی برسد و رویاهایش را به واقعیت بدل کند؛ کسی که خب میدونید چشمآبی و بلوند هم نیست». من آن موقع به خوبی منظورش را درک میکردم. خودِ من وقتی کوچکتر بودم آیدلم هیلاری داف بود. یادم میآید که دلم میخواست چشمهای آبی میداشتم. به همین خاطر فکر میکنم از همان موقع فهمیده بودم که این موضوع برای مردم اهمیت دارد. هر چند اخیراً چیزهایی را با پدرم تجربه کردم که سرشار از احساسات نژادی بود، اما اکثر اوقات سعی میکنم مسائل حرفهام را از فرهنگم جدا کنم، چون نمیخواهم وقتی مردم هیچ شناخت درستی ازم ندارند من را بر حسب ظواهرم مورد قضاوت قرار بدهند. اما الان بیش از هر زمان دیگری به آن افتخار میکنم. ولی هنوز هم نیاز دارم که زبان اسپانیایی یاد بگیرم [خنده].
نسل هزاره (هم نسل های سلنا و بعد آن) خیلی بخاطر لوس بودن و سر به هوایی و نداشتن هدف تحت فشار قرار میگیرند. فکر میکنی این قضاوت ناعادلانهای دربارۀ ماست؟
من فکر میکنم هزارهایها خیلی بیش از آنچه واقعا تصور میشود باهوش باشند. ما باهوشتر آن چیزی هستیم که نشان میدهیم؛ و بخاطر بزرگ شدن در دنیای وب چیزهای بیشتری از جهان بیرون پیش روی ماست، که خودِ این موضوع البته میتواند کمی نگرانکننده هم باشد.
![مصاحبه سلنا گومز با مجله هارپرز بازار Harper's Bazaar](http://s8.picofile.com/file/8318817784/Selena_hapers_bazaar_2.jpg)