آنجلا : ناگهان غیبش زد
انجلای9 ساله در بعد از ظهری به یاد ماندنی در سال 1916 در منطقه ی کارلو وقتیگاو پدرش را به خانه میبرد با جنی 130 سانتی متری رو به رو شد که گویااهمیتی نمیداد که با آمیزاد مواجه شده.
وقتی دخترک به مزرعه رسید ومنتظر بود تا گاو وارد شود مردی کوچک را دید که جلو گاو در حال بازیگوشیبود و با ترکه ای که در دست داشت آهسته روی دماغ گاو میزد و گاو هم سرش رااین طرف و آن طرف میکرد جن کوچک کت قرمز دکمه دار و شلوار چسبان قهوه ایبه تن داشت و کلاهی سیاه و لبه دار به سر داشت .
وقتی جن از کناردخترک رد میشد چیزی نمانده بود که به او برخورد کند در همین حال نگاهی بهدخترک انداخت و از روی چاله ای پرید و ناگهان غیبش زد.
او طوری قدم بر میداشت که انگار هیچ مانعی روی زمین نبود که البته احتمالا برای او همینطور بوده است.
جان:زیر بوته پنهان شده بود
35سال بعد در همان منطقه کارلو مرد کوچولوی قرمز پوشی دیده شد.
درنوامبر 1951جان بیرنی با بولدوزرش بوته ای بزرگ را از جا در می آورد کهدید مردی حدودا 120 سانتی متری از زیر بوته بیرون پرید سه مرد دیگر هم کهآنجا حضور داشتند او را دیده بودند که از وسط مزرعه عبور و به آن طرف نردهها رفت.
آنها در زیر بوته قلوه سنگی بزرگ پیدا کردند که به نظرمیرسید روی سوراخی را پوشانده است خیلی سعی کردند تا قلوه سنگ را تکاندهند اما نتوانستند آنها حتی با استفاده از مواد منفجره هم موفق به جا بهجا کردن آن سنگ نشدند و بلاخره هم جان بیرنی بولدوزرش را از آنجا دور کردو از خیر کار کردن در آن قسمت مزرعه اش گذشت.
آلیس و کلارا:شبیه ساعت دیواری بود
درسال 1951 دو دختر در جاده ای در منطقه ی ویکلو قدم میزدند که مرد جوانکوچولوی سیاه پوشی را دیدند که نزدیک درختی کهنسال نشسته بود و به آنهانگاه میکرد دختر ها هم مات و مبهوت ایستاده و به او نگاه میکردند کلارا وآلیس میگویند قد او حدود 90 سانتی متر بود سر تا پا سیاه پوش بود و کلاهسیاهی هم به سر داشت آنها تصور کردند شاید او جن باشد بنابراین به سرعت درورودی مزرعه را باز کرده و با عجله وارد شده و در را پشت سرشان بستند اماوقتی پشت سرشان را نگاه کردند دیگر از آن مرد کوچولو خبری نبود گر چهبالای میله مزرعه متوجه شی عجیبی به شکل و اندازه یک ساعت دیواری شدند کهبالاخره نفهمیدند چه بوده.
برایان کالینز:پیپ ناپدید شد
اوایلدهه ی 1990 برایان کالینز 15 ساله که تعطیلاتش را در جزیره ی آران در غربدونگال میگذراند یک روز صبح برای دویدن بیرون رفته بود که دو مرد کوچک درحال ماهیگیری در کنار رودخانه ای مشرف به دریا دید.
قد آن ها حدود105 سانتیمتر بود سر تا پا سبز پوشیده بودند و چکمه های قهوه ای به پاداشتند یکی از آن ها ریش خاکستری داشت و کلاهی صاف روی سر گذاشته بود آنهامیگفتند و میخندیدند و به زبان ایرلندی حرف میزدند.
وقتی برایان جلو رفت ناگهان به میان رودخانه پریدند و غیبشان زد.
اماآنها پیپ خود را جا گذاشتند که برایان آن را برداشت و به خانه ی محلاقامتش برد و در کشو کذاشت و در آن را قفل کرد و جالب اینجاست که آن پیپبه طور مرموزی ناپدید شد.
برایان دوباره آن دو مرد کوچک را دید سعیکرد از آنها عکس بگیرد و مکالمه شان را ضبط کند اما نه در عکس تصویریمعلوم بود و نه در ضبط صدایی.
کاترین:در بخاری بود
کاترین 5 ساله در وندورث یک جن را در بخاری اتاقش دید او تقریبا هم سن و سال دخترک بوده و تمرین رقص میکرده.
قداین جن نصف قد این دخترک بوده سر تا پا سبز پوشیده بود و کلاهی قرمز به سرداشت وقتی دخترک زانو زده تا آن موجود کوچک را بردارد او لبخندی به دخترکزده سری تکان داده و غیب شده است .
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
روزینا دسپارد در خانه پدریش در چلتهام,انگلستان آماده خواب شده بود.وقتی لباس خواب را پوشید صدای پای مادرش را از پشت در شنید. اما وقتی در را باز کرد راهرو بیرون خالی بود. به درون راهرو سرک کشید وزنی را دید که لباس سیاه بر تن دارد و دستمالی به صورت گرفته و پای پله ها خاموش ایستاده است. بعد از چند ثانیه زن از پله پایین رفت. شمع در دست روزینا خاموش شد ودیگر چیزی ندید. شروع ماجرا در ژوئن 1882 بود و هفت سال پیاپی شیح سیاهپوش توسط اعضا خانواده مکرر دیده شد . حال شبح مثل یکی از اعضا خانواده شده بود. روزینا سعی کرد با شبح گفتگو کند اما هر بار شبح سرش را پایین می انداخت و ناپدید می شد . مراسم شام در خانه دسپارد تبدیل به مراسم اعصاب خرد کنی شده بود زیرا شبح بر دو نفر از حاضرین ظاهر می شد وبر بقیه ناپدید می ماند. گاه او در میان دو میهمان که مشغول صحبت بودند ظاهر می شد . یکی از آنها آن را میدید و گفتگو مبدل به حرف های بی سر وته می شد روزینا وپدرش که شیح بر آنها ظاهر می شد نمی توانستند با او رابطه برقرار کنند. تمام ظاهر شدن ها بدقت توسط روزینا یاداشت می شد او سعی داشت تا هویت شبح را حدث بزند . کسی که بیشتر ازهمه مشخصاتش با شبح یکی بود خانم "ایموژن سوبین هو" معشوقه صاحبخانه قبلی بود که بعد از مشاجره ای از خانه اخراج شده بود و در فقر وفلاکت در سال 1878 در گذشته بود. ظهور شبح بعد از یک جلسه ظهور اشباح در سال 1889 متوقف گشت. این ماجرا اگرچه در آن زمان توجه بسیاری را برانگیخت و توسط انجمن تحقیقات روح بدقت مورد مطالعه قرار گرفت فقدان شواهد بیشتر موضوع را از اهمیت انداخت و همگان آنرا به فراموشی سپردند. اما در سال 1958 واقعی شگفت رخ داد. مردی که در نزدیکی آن خانه می زیست شبی از جابرخاست و زنی را در قاب پنجره مشاهده کرد. او لباس دوران ویکتوریا را بر تن داشت سرش را پایین انداخته بود. وبه نظر می رسید به تلخی در دستمالی که بصورت گرفته بود می گریست وقتی مرد از ترس فریادی کشید زن ناپدید شد . مرد چیزی از شبح نشنیده بود و علاقه ای به مسائل فوق طبیعی نداشت بعد از آنکه زن بارها دیده شد که در اتاق ها وپله ها سرگردان بود و گاه به تلخی می گریست. پیدا بود که گذشت زمان آلام او را تسکین نداده است . اما اینکه چرا خانم محل ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد.... . ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد ..
نظر و سپاس فراموش نشه
انجلای9 ساله در بعد از ظهری به یاد ماندنی در سال 1916 در منطقه ی کارلو وقتیگاو پدرش را به خانه میبرد با جنی 130 سانتی متری رو به رو شد که گویااهمیتی نمیداد که با آمیزاد مواجه شده.
وقتی دخترک به مزرعه رسید ومنتظر بود تا گاو وارد شود مردی کوچک را دید که جلو گاو در حال بازیگوشیبود و با ترکه ای که در دست داشت آهسته روی دماغ گاو میزد و گاو هم سرش رااین طرف و آن طرف میکرد جن کوچک کت قرمز دکمه دار و شلوار چسبان قهوه ایبه تن داشت و کلاهی سیاه و لبه دار به سر داشت .
وقتی جن از کناردخترک رد میشد چیزی نمانده بود که به او برخورد کند در همین حال نگاهی بهدخترک انداخت و از روی چاله ای پرید و ناگهان غیبش زد.
او طوری قدم بر میداشت که انگار هیچ مانعی روی زمین نبود که البته احتمالا برای او همینطور بوده است.
جان:زیر بوته پنهان شده بود
35سال بعد در همان منطقه کارلو مرد کوچولوی قرمز پوشی دیده شد.
درنوامبر 1951جان بیرنی با بولدوزرش بوته ای بزرگ را از جا در می آورد کهدید مردی حدودا 120 سانتی متری از زیر بوته بیرون پرید سه مرد دیگر هم کهآنجا حضور داشتند او را دیده بودند که از وسط مزرعه عبور و به آن طرف نردهها رفت.
آنها در زیر بوته قلوه سنگی بزرگ پیدا کردند که به نظرمیرسید روی سوراخی را پوشانده است خیلی سعی کردند تا قلوه سنگ را تکاندهند اما نتوانستند آنها حتی با استفاده از مواد منفجره هم موفق به جا بهجا کردن آن سنگ نشدند و بلاخره هم جان بیرنی بولدوزرش را از آنجا دور کردو از خیر کار کردن در آن قسمت مزرعه اش گذشت.
آلیس و کلارا:شبیه ساعت دیواری بود
درسال 1951 دو دختر در جاده ای در منطقه ی ویکلو قدم میزدند که مرد جوانکوچولوی سیاه پوشی را دیدند که نزدیک درختی کهنسال نشسته بود و به آنهانگاه میکرد دختر ها هم مات و مبهوت ایستاده و به او نگاه میکردند کلارا وآلیس میگویند قد او حدود 90 سانتی متر بود سر تا پا سیاه پوش بود و کلاهسیاهی هم به سر داشت آنها تصور کردند شاید او جن باشد بنابراین به سرعت درورودی مزرعه را باز کرده و با عجله وارد شده و در را پشت سرشان بستند اماوقتی پشت سرشان را نگاه کردند دیگر از آن مرد کوچولو خبری نبود گر چهبالای میله مزرعه متوجه شی عجیبی به شکل و اندازه یک ساعت دیواری شدند کهبالاخره نفهمیدند چه بوده.
برایان کالینز:پیپ ناپدید شد
اوایلدهه ی 1990 برایان کالینز 15 ساله که تعطیلاتش را در جزیره ی آران در غربدونگال میگذراند یک روز صبح برای دویدن بیرون رفته بود که دو مرد کوچک درحال ماهیگیری در کنار رودخانه ای مشرف به دریا دید.
قد آن ها حدود105 سانتیمتر بود سر تا پا سبز پوشیده بودند و چکمه های قهوه ای به پاداشتند یکی از آن ها ریش خاکستری داشت و کلاهی صاف روی سر گذاشته بود آنهامیگفتند و میخندیدند و به زبان ایرلندی حرف میزدند.
وقتی برایان جلو رفت ناگهان به میان رودخانه پریدند و غیبشان زد.
اماآنها پیپ خود را جا گذاشتند که برایان آن را برداشت و به خانه ی محلاقامتش برد و در کشو کذاشت و در آن را قفل کرد و جالب اینجاست که آن پیپبه طور مرموزی ناپدید شد.
برایان دوباره آن دو مرد کوچک را دید سعیکرد از آنها عکس بگیرد و مکالمه شان را ضبط کند اما نه در عکس تصویریمعلوم بود و نه در ضبط صدایی.
کاترین:در بخاری بود
کاترین 5 ساله در وندورث یک جن را در بخاری اتاقش دید او تقریبا هم سن و سال دخترک بوده و تمرین رقص میکرده.
قداین جن نصف قد این دخترک بوده سر تا پا سبز پوشیده بود و کلاهی قرمز به سرداشت وقتی دخترک زانو زده تا آن موجود کوچک را بردارد او لبخندی به دخترکزده سری تکان داده و غیب شده است .
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
روزینا دسپارد در خانه پدریش در چلتهام,انگلستان آماده خواب شده بود.وقتی لباس خواب را پوشید صدای پای مادرش را از پشت در شنید. اما وقتی در را باز کرد راهرو بیرون خالی بود. به درون راهرو سرک کشید وزنی را دید که لباس سیاه بر تن دارد و دستمالی به صورت گرفته و پای پله ها خاموش ایستاده است. بعد از چند ثانیه زن از پله پایین رفت. شمع در دست روزینا خاموش شد ودیگر چیزی ندید. شروع ماجرا در ژوئن 1882 بود و هفت سال پیاپی شیح سیاهپوش توسط اعضا خانواده مکرر دیده شد . حال شبح مثل یکی از اعضا خانواده شده بود. روزینا سعی کرد با شبح گفتگو کند اما هر بار شبح سرش را پایین می انداخت و ناپدید می شد . مراسم شام در خانه دسپارد تبدیل به مراسم اعصاب خرد کنی شده بود زیرا شبح بر دو نفر از حاضرین ظاهر می شد وبر بقیه ناپدید می ماند. گاه او در میان دو میهمان که مشغول صحبت بودند ظاهر می شد . یکی از آنها آن را میدید و گفتگو مبدل به حرف های بی سر وته می شد روزینا وپدرش که شیح بر آنها ظاهر می شد نمی توانستند با او رابطه برقرار کنند. تمام ظاهر شدن ها بدقت توسط روزینا یاداشت می شد او سعی داشت تا هویت شبح را حدث بزند . کسی که بیشتر ازهمه مشخصاتش با شبح یکی بود خانم "ایموژن سوبین هو" معشوقه صاحبخانه قبلی بود که بعد از مشاجره ای از خانه اخراج شده بود و در فقر وفلاکت در سال 1878 در گذشته بود. ظهور شبح بعد از یک جلسه ظهور اشباح در سال 1889 متوقف گشت. این ماجرا اگرچه در آن زمان توجه بسیاری را برانگیخت و توسط انجمن تحقیقات روح بدقت مورد مطالعه قرار گرفت فقدان شواهد بیشتر موضوع را از اهمیت انداخت و همگان آنرا به فراموشی سپردند. اما در سال 1958 واقعی شگفت رخ داد. مردی که در نزدیکی آن خانه می زیست شبی از جابرخاست و زنی را در قاب پنجره مشاهده کرد. او لباس دوران ویکتوریا را بر تن داشت سرش را پایین انداخته بود. وبه نظر می رسید به تلخی در دستمالی که بصورت گرفته بود می گریست وقتی مرد از ترس فریادی کشید زن ناپدید شد . مرد چیزی از شبح نشنیده بود و علاقه ای به مسائل فوق طبیعی نداشت بعد از آنکه زن بارها دیده شد که در اتاق ها وپله ها سرگردان بود و گاه به تلخی می گریست. پیدا بود که گذشت زمان آلام او را تسکین نداده است . اما اینکه چرا خانم محل ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد.... . ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد ..
نظر و سپاس فراموش نشه