29-08-2017، 21:04
مثل احمق هایی که به اخر دنیا رسیده اند تمام کاغذ را پر می کنم: نگو که نمی دانی، نگو که نمی دانی، نگو که نمی دانی، نگو که نمی دانی، نگو که نمی دانی، نگو که نمی دانی، نگو که نمی دانی، نگو که نمی دانی...
بعد نوک مدادم تق می شکند. خوب اگر این جا نوک مداد نمی شکست، هیجان نداشت حس منفجر شدنم.دستم می رود توی جامدادی و یک مداد نوک تراشیده بیرون می کشد و تمام صفحه را سیاه می کنم. درست عین فیلم ها، یا نه، درست عین خودم، عین احمق ها، دیوانه ها.سیاه می کنم، سیاه می کنم، سیاه می کنم،خوب بلدم ادای ادم های به اخر دنیا رسیده را در بیاورم. انقدر خوب که تمام دستم سیاه می شود. مثلا الان دوربین زوم شده روی خط های شکسته و دست سیاه من، دست گرافیتی من، گرافیت: فروان ترین ایزوتوپ کربن. هاه، هذیان می گویم انگار. جدی نگیرید شما!
عه! نوک مدادم تمام شد. کات لطفا! باید دنبال یک تراش بگردم...
بعد نوک مدادم تق می شکند. خوب اگر این جا نوک مداد نمی شکست، هیجان نداشت حس منفجر شدنم.دستم می رود توی جامدادی و یک مداد نوک تراشیده بیرون می کشد و تمام صفحه را سیاه می کنم. درست عین فیلم ها، یا نه، درست عین خودم، عین احمق ها، دیوانه ها.سیاه می کنم، سیاه می کنم، سیاه می کنم،خوب بلدم ادای ادم های به اخر دنیا رسیده را در بیاورم. انقدر خوب که تمام دستم سیاه می شود. مثلا الان دوربین زوم شده روی خط های شکسته و دست سیاه من، دست گرافیتی من، گرافیت: فروان ترین ایزوتوپ کربن. هاه، هذیان می گویم انگار. جدی نگیرید شما!
عه! نوک مدادم تمام شد. کات لطفا! باید دنبال یک تراش بگردم...