اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حجاب یادگارحضرت زهرا(س)

#1
چادری که باشی راننده تاکسی در جواب سلامت میگه سلام خانوم!
چادری که باشی حتی جنتلمن ترین هاشم میدونن که نباید دستشونو دراز کنن و ازت بخوان که باهاشون دست بدی
چادری که باشی تنها چیزی که ازت دیده میشه سیاهی چادرته نه خط چشمت
چادری که باشی نزدیک پله برقی کمی مکث میکنی تا چادرتو جمع کنی
چادری که باشی قید کوله پشتی تو میزنی با این که با هربار دیدنش دلت غنج میره
چادری که باشی سرت بالاس نگات پایین.
چادری که باشی تو هر سطحی براقی چادرتو چک میکنی نه پف موهاتو
چادری که باشی همیشه قیمت چادرتو میدونی
چادری که باشی...
یه وقتایی ترجیح میدی دیده ها و شنیده هاتو به روت نیاری
چادری که باشی یه وقتایی زود مورد قضاوت قرار می گیری
یه وقتایی زود بهت برچسب میزنن :"خشک مقدس"❕❗️❕❗️
اما همینکه یک لحظه فکر میکنی مهدی فاطمه با لبخند نگاهت  میکند
همه چیز فراموش میشود
آن وقت است که گرمای وجودش را با هیچ خنکایی ،با هیچ نسیمی عوض نمی کنی
کم چیزی نیست خریدن لبخند مهدی فاطمه
**********

يكى از علماء بزرگ (مرحوم آية الله سيد باقر مجتهد سيستانى پدر آية الله سيد على سيستانى ومرحوم سيد محمود مجتهد سيستانى ) در مشهد مقدس براى آنكه به محضر امام زمان عج اللّه شرفياب شود ختم زيارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز مى كند ايشان فرمودند: در يكى از جمعه هاى آخرين ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه ى نزديك آن مسجدى كه من در آن مشغول به زيارت عاشورا بودم مى تابيد، حال عجيبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به درب آن خانه رفتم ، خانه كوچك و فقيرانه اى بود، از درون خانه نور عجيبى مى تابيد.
در زدم وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولى عصر امام زمان عج اللّه در يكى از اتاقهاى آن خانه تشريف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده كردم كه پارچه اى سفيد بروى آن كشيده بودند، وقتى من وارد شدم و اشك ريزان سلام كردم ، حضرت به من فرمودند: چرا اينگونه دنبال من مى گردى و رنجها را متحمّل مى شوى ؟ مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بيايم !
بعد فرمودند: اين بانوئى است كه در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بيرون نيامده مبادا نامحرم او را ببيند!(150
پند
اى بانو و اى دختر مسلمان آيا حجاب تو و زندگى تو مورد رضاى امام زمانت هست ؟
آيا آنگونه زندگى مى كنى كه حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه بتو نظر مرحمت فرمايد؟
آيا تقوى و حياء و عفت و حجاب تو آنگونه است كه نامت در زمره ياوران حضرتش ثبت گردد؟
آيا آنگونه هستى كه در هنگام مرگ عزيزانت محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين به بالين تو آيند و سفارش تو را به فرشته مرگ نمايند و در لحظات سخت واپسين زندگيت آنگونه پاك هست كه اگر امام زمان خواست در شهرى چند لحظه اى ساكن شود خانه تو را براى زندگى انتخاب كند؟
آيا لباس و پوشش شما اسلامى است ؟
********

سرکلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهایی که هر روز بایک دختری ارتباط دارند، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته اند برای ازدواج می گردند! اصلا برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگیشان باشند!

این وسط استادمان خاطره ای را از خودش تعریف کرد:
ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه، مشاور دانشجوها بودم، روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد، سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت، سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می انداخت و با پسرا کل کل می کرد و بگو بخند داشت، دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت.

سلام کرد گفت حاج آقا


من میخواستم در مورد مسئله ایی با شما صحبت کنم، اجازه هست؟

گفتم بفرمایید و شروع کرد به تعریف کردن.

راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسرَ رو میخوام، ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم، میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید، آخه اونم مثل خودم من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه، روحیاتمون باهم می خوره، باهم بگو بخند داره، خیلی راحت تر از دختر های دیگه ای که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه، از چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره، ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید."

حرفش تمام شد و سریع به بهانه ایی که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت.

در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد. به خودم گفتم حتما این هم بخاطر این دخترک آمده، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!

پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که: من در کلاسهایی که می رم، دختری چشم من رو بد جور گرفته، میخوام بهش درخواست ازدواج بدم، ولی اصلا روم نمیشه و نمی دونم چطوری بهش بگم!

بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی!

چشم هام گرد شد، دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود!!

گفتم تو که اصلا به این دختر نمی خوری، من باهاش چندتا کلاس داشتم، این دختر خیلی سرسنگین و سر به زیر ِ، بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دخترهای این دانشکده ندیدم، ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته! فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه!

نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:

من از دختر هایی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد، من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه، دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگیش بکنه، زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه، همه دردو دل هاشو با مرد زندگی ش بکنه، حالا شما به من بگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم؟!

من همون دختر سر به زیر سرسنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده، همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش و نمراتش عالی!

همون دختری که حجب و حیاءش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه، و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم درخواستم رو بگم
آری اینگونه است...
*******
قابل توجه بعضی ها که فراموش کردند یه روزی باید بمیرند
..!!بعضـــــی از دختـــــرکان…!! هر چقدر میتوانند بـدحجابی کنن
لباس تنــــگ و بـــــد نما بپوشــــند و بقول خودشان..
اگـــه تیــپ نزنیم اْفـــته کـــلاس داره برامـــــون..!!

اون آقا پسـر هایی که میـگن..!!
یه جــوون باید در دانـشگاه دوست دختر !! داشته باشه..!!
و بقـــول خودشان ما جــوانایم فعلا بی خیال محــــرم و نامحــرم..!!

اون عـروس خانومی که کـراهت دارد یک تکـه پارچه روی صورتش بندازه
که نکنه آرایــش یک میـلیون تومنیش خـراب بشه..!!
و اینچــــنین خودش رو به همه نـــشون میده..!!

اون خانوم هایی که به بـهانه تفــریح بی خیال محرم و نامحرم میشوند..!!
و اینگونه تـفریح میکنند..!!

اون خانـوم هایی که با آرایـش و لبـــاس تنگ عکس هایشان را..
در شبکه های اجتماعی به نمایــــــش میگذارند..!!
و میگویند بــــذار خوش باشیم که دنــــیا دو روزه..!!

هـــمه اینــها بداننـد کـه..!!
این خوبـی ها یک روزی تـــموم میشن..!!
ایـنها باید بدانـند که..!!
یک روزی اینجوری روی سنگ غسالخانه آنها را غــسل میــت میدهند..!

پـــس از یاد نبـریم که یک روزی ما را درقـــبر خواهند گذاشت و دیـــگر..
هیچ راه بازگــشتی برای تــــوبه وجـــود ندارد..!؟

ایــــن ها از مـــن و شمــــا پْــــر میشونـــد…؟!
یــادت نـره…
اگه یـــ ـــادت رفت بدان همیشه یکی خیلی بـــیادتــ ـــه خیلی..!!
جـنــــاب عـــزرائــیل را میگـوئیم
وب سابت شبهای تنهایی
******
کمی به درون خودبنگریم...
[کاش‌میشُد بَعضیا‌رواَز‌‌مَجازی بیرون‌کِشید مُحکَم‌بَغَلِشون‌کَرد^^♡
پاسخ
 سپاس شده توسط Mohamad#Farahani ، alone girl_sama ، fatemeh.a* ، *sohillll* ، *no love ، mT_pOoM_taaK ، س.گ.و.ل یعنی سوگلی ، ...AMIR... ، mina.s ، Maryam Farrokhy
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
حجاب یادگارحضرت زهرا(س) - #ɗѳkɦtɑʀʝɑɦɑɳɑɱi - 02-12-2016، 20:19


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان