18-09-2012، 23:24
از بیم و امید عشق رنجورم
آرامش جاودانه میخواهم
بر حسرت دل دگرنیفزایم
آسایش بی کرانه میخواهم
پا برسر دل نهاده میگویم
بگذشتن از آن ستیزجو خوشتر
یک بوسه زجام زهر بگرفتن
از بوسه آتشین او خوش تر
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
آن کس که مرا نشاط و مستی داد
آن کس که مرا امید و شادی بود
هرجا که نشست بی تأمل گفت:
او یک زن ساده لوح عادی بود
میسوزم از این دورویی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه میخواهم
ای مرگ از آن لبان خاموشت
یک بوسه جاودانه میخواهم
رو، پیش زنی ببر غرورت را
کو عشق تو را به هیچ نشمارد
آن پیکر داغ و دردمندت را
با مهر به روی سینه نفشارد
عشقی که تو را نثاره کردم
در سینه دیگری نخواهی یافت
در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بی تابم
اندیشه آن دو چشم رویایی
هرگز نبرد ز دیدگان خوابم
دیگر به هوای لحظه ای دیدار
دنبال تو دربه در نمیگردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و بی خبر نمیگردم
در ظلمت آن اتاقک خاموش
بیچاره و منتظر نمی مانم
هر لحظه نظر به در نمیدوزم
وان آه نهان به لب نمیرانم
ای زن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو، مجو هرگز
او معنی عشق را نمیداند
راز دل خود را به او مگو هرگز
آرامش جاودانه میخواهم
بر حسرت دل دگرنیفزایم
آسایش بی کرانه میخواهم
پا برسر دل نهاده میگویم
بگذشتن از آن ستیزجو خوشتر
یک بوسه زجام زهر بگرفتن
از بوسه آتشین او خوش تر
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
آن کس که مرا نشاط و مستی داد
آن کس که مرا امید و شادی بود
هرجا که نشست بی تأمل گفت:
او یک زن ساده لوح عادی بود
میسوزم از این دورویی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه میخواهم
ای مرگ از آن لبان خاموشت
یک بوسه جاودانه میخواهم
رو، پیش زنی ببر غرورت را
کو عشق تو را به هیچ نشمارد
آن پیکر داغ و دردمندت را
با مهر به روی سینه نفشارد
عشقی که تو را نثاره کردم
در سینه دیگری نخواهی یافت
در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بی تابم
اندیشه آن دو چشم رویایی
هرگز نبرد ز دیدگان خوابم
دیگر به هوای لحظه ای دیدار
دنبال تو دربه در نمیگردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و بی خبر نمیگردم
در ظلمت آن اتاقک خاموش
بیچاره و منتظر نمی مانم
هر لحظه نظر به در نمیدوزم
وان آه نهان به لب نمیرانم
ای زن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو، مجو هرگز
او معنی عشق را نمیداند
راز دل خود را به او مگو هرگز