10-05-2016، 22:13
یادِمان باشد آمدنِ آدمـ ها
هیچ ماندنی را تضمین نمیکُند
حضوری کِ امروز میهمانِ لحظه هایمان
شُده است ..
شاید فردا صُبح با صِدای کِشیدن چمدانِ رفتنش
شاید فردا صُبح با صِدای کِشیدن چمدانِ رفتنش
روی سرامیک اُتاقمان بیدار شویمـ
و بی آنکه حرکتی کَرده باشمـ ، زیر لب بگوییمـ
و بی آنکه حرکتی کَرده باشمـ ، زیر لب بگوییمـ
: خُداحافظ دوست من ..
شاید حتی چند روز بعد از این اتفاق همـ زنده بمانیمـ ،
شاید حتی چند روز بعد از این اتفاق همـ زنده بمانیمـ ،
برای خودمان چای بریزیمـ
وَ بنشینیمـ بِ تماشای لکه ی زردی
کِ بی دلیل در آسمان پُشت پنجره خودنمایی میکُند ..
کِ بی دلیل در آسمان پُشت پنجره خودنمایی میکُند ..
وَ بعد با دیدن بسته ی
سیگاری کِ کنارِ گُلدارن جا مانده است ،
ذهنمان بپاشد روی شیشه های همان پنجره ..
ذهنمان بپاشد روی شیشه های همان پنجره ..
سخت نیست ، فقط باید یادمان باشد
کِ آدمـ ها لحظه ی رفتن ،
فقط چمدانِشان را با خود میبرند ،
فقط چمدانِشان را با خود میبرند ،
غافل از آنکه حضورِشان کنارِ
همان پنجره ، جا مانده است ..