امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همسایه ی من

#40
خودم میذارمDodgyAngel

بعد از حرفاي آتوسا و سحر همگي به كارشون مشغول شدن البته منم مثلا كار ميكردم ولي ... تمام مدت توي ذهنم هزار تا فكر و
خيال بود ... ازينكه بازيچه شده بودم خون خونمو ميخورد ...ازينكه عين احمقا فكر كرده بودم شايد محبتش از رو علاقست .. از
خودم بدم ميومد ... پيش خودم گفتم حتما تا الان كلي به ريشمم خنديده ...توي همين عوالم بودم كه خط رو ميزم زنگ خورد
گوشي رو كه برداشتم صداي پر انرژي مجد تو گوشم پيچيد كه گفت :
- كيانا خانوم من به هركسي خودم زنگ نميزنما ... ولي شما ديگه حق آب و گل داري ميخواستم بگم بيا تو اتاقم كارت دارم..
البته واسه ي حفظ ظاهر الان به شمسم ميگم باهات تماس بگيره ..
بعدم بدون اينكه منتظر حرفي از من بشه گوشيو گذاشت ...از درون جوش آورده بودم ... بايد بهش نشون ميدادم من ازون دخترا
نيستم كه بتونه دمي رو باهاشون خوش باشه ...
بعد از تماس شمس با اقتدار كامل از جام پاشدم و خيلي جدي رفتم جلو در اتاقش در زدم و با شنيدن بفرماييد رفتم تو به محض
ورودم بر خلاف انتظار پاشد واسم وايساد با خنده گفت :
- چطوري ؟ راحت رسيدي ؟
بي تفاوت گفتم :
- ممنون
بازم مهربون خنديد و گفت :
- بگم مش رحيم واست چي بيار چاي قهوه ..
وسط حرفش پريدم و بالحن نه چندان دوستانه اي گفتم :
- آقاي مجد امرتون رو بگيد !!!
يه نگاه بهم انداخت و سري تكون داد و جدي گفت :
- تصميم دارم به عنوان استخدام رسمي اينجا مشغول شي ...اينم برگه ي استخدامت تا عصر پر كن .. مبلغ پيشنهادي حقوقتم
نوشتم اگه مبلغي مد نظرت بود ..بنويس..
برگرو از دستش گرفتم و بلند شدم كه گفت :
- ميشه بپرسم چت شده و اين چه رفتاريه ؟؟؟
- نگاهي بهش انداختم ... بعدم گفتم :
- همه ي رئيس ها با كارمنداشون اينقدر صميمن كه فعل مفرد به كار ميبرن ؟؟؟؟؟؟؟
- يه لحظه با تعجب نگام كرد و بعد عصبي از جاش بلند شد و اومد سمتم و گفت :
- نه!! فقط من اونم نه با هركسي فقط با تو!!!!
با لحن ستيزه جويي گفتم :
- من علاقه اي به اين صميميت ندارم!!!
با آرامشي خاصي بهم نزديكتر شد و گفت :
- مهم تو نيستي كه علاقه داشتي باشي هر چند توام بالاخره علاقه مند ميشي..
ديگه بيشتر ازين موندنو جايز ندونستم واسه ي همين يه قدم عقب برداشتم با اخم گفتم :
- زيادي خيالبافين آقاي مجد!!! بدون اينكه منتظر جواب باشم از در زدم بيرون ...
يهو از درون تهي شدم ...من مجد رو دوست داشتم .. اين غير قابل انكار بود .. به خودم كه نميتونستم دروغ بگم ..ولي اين دوست
داشتن نابودم ميكرد ... بازم محمد اومده بود جلوي چشمم.. مجد چي داشت كه اون نداشت ؟؟؟ چرا جنس دوست داشتنا فرق
ميكرد ؟؟؟... چرا عكس محمد رو كنار دختر عموش ديدم ناراحت شدم ولي نه ازين جنس... محمد متين بود پاك بود ولي چي
نداشت كه منو اسير نكرده بود ...فكرم به جايي قد نميداد..مجد آرزوي خيليا بود محمدم همين طور...پس مشكل از من بود ...
محمد مرد مطيع زندگي بود كه گاهي وقتا از محبتاي بي حد و حصرش كلافه ميشدم و ازينكه هر چي ميگفتم نه نميورد شرمنده
!!!... شايد اين روح من بود كه طالب آرامش نبود!! شايد مبارزه جو بودم حتي با كسي كه عشقم بود .. شايد اينكار جذابيت
طرف مقابل رو برام بيشتر ميكرد .. نميدونم ... بگذريم ..
اونروز تا ساعت 4 تقريبا سرم خيلي شلوغ بود و وقت نكردم به برگه ي استخدامم رو نگاهي بندازم ... ساعت نزديكاي 4 بود كه
كار رو تحويل بخش مهندسي دادم و برگشتم پشت ميزم و برگرو گذاشتم جلوم بعد از پر كردن مشخصات نگاهي به قسمت
حقوق مزايا انداختم حقوقي كه مجد برام در نظر گرفته بود 1.5 برابر حقوق فاطمه اينا بود با عصبانيت خط زدم و حقوق فاطمه رو
كه ميدونستم چقدره نوشتم!! محتاج نبودم اون اجازه نداشت با اينكار منو كوچيك كنه ..
ساعت پنج شد و كم كم بچه ها يكي يكي رفتن .. منتظر شدم تا شركت خالي شه .. با عزم راسخ رفتم در اتاق مجد رو زدم ..
خودش در رو باز كرد و بي هيچ حرفي رفت كنار .. خيلي جدي بود .. وارد كه شدم در رو بست و بازم بي هيچ كلامي نشست پشت
ميزش...
رفتم يكم جلوتر و جلوي ميزش وايسادم ...يكم اين پا اون پا كردم و برگرو گذاشتم رو ميزش وگفتم :
- پرش كردم!!
بازم حرفي نزد و برگه رو برداشت و نگاهي كرد روي مبلغ مكث طولاني اي كرد و يهو سرش رو آورد بالا و گفت :
- اين چه كاريه ؟
با اينكه ميدونستم منظورش چيه بي تفاوت گفتم :
- كدوم كار؟
از جاش بلند شد و دستاشو حائل ميز كرد و گفت :
- يعني نميدونين!!!؟؟؟
سري به نشانه ي نفي تكون دادم!!!!
از پشت ميز اومد سمتم ... نبايد خودمو ميباختم سعي كردم بي تفاوت باشم ...اومد روبروم وايساد و گفت :
- من واست يه حقوقي در نظر گرفتم .. واسه ي چي خط زدي كمش كردي ؟!!؟؟ اين بچه بازيا چيه ؟؟؟؟!!!
اخمي كردم و گفتم :
- من محتاج پول شما نيستم .. چرا بايد حقوق من بيشتر از بقيه همكارام باشه ؟؟؟!! ميخواين منو مديون كنين ؟؟؟چي عايدتون
مي شه ؟؟؟
- عصبي شد و بازومو محكم گرفت و تو يه حركت منو كشيد سمت خودش و گفت :
- احمق تو به چيه من احتياج داري ؟؟؟!!!! اونقدر مغزت كوچيكه كه نميفهمي تو فوق ليسانسي اونم بهترين دانشگاه پايه ي
حقوقيت با اونا كه فوق ديپلم و ليسانسن فرق ميكنه!!!وقتي تو خودت واسه ي سوادت ارزش قائل نيستي ميخواي بقيه باشن ؟؟؟
طرحايي كه تو زده بودي كجاو كارهايي كه اونا روز اول به من دادن كجا ... من خرو باش كه ميخواستم بعنوان پاداشي كه بهت
قول دادم ,بفرستمت بخش مهندسي ...ولي ميبينم لياقت نداري.. همون حقوقيم كه درخواست كردي مبناي حقوقيت ميشه ...
بغضم گرفته بود ... ازينكه اينقدر به نمونه كارام دقت كرده بود و براش اهميت داشت...و من خر...مونده بودم هر وقت ميومدم
ازش بدم بياد يه دليل ديگه به دلايلي كه فكر ميكردم براش ارزش دارم اضافه ميشد ...سرمو انداختم پايين و روبروش وايسادم ..
اونم ولم كرد و دستي تو موهاش كشيد و با لحن خسته اي گفت :
- برو بيرون ..
بي هيچ حرفي رفتم سمت در كه عصبي گفت :
- منتظر باش ... بدجوري پا رو دمم گذاشتي كيانا!!!! بازيمون يادت نره!!! از الان به بعد قواعد عوض ميشه !!! تا الان خيلي لي لي
به لالات گذاشتم .. خودت خواستي...
بغض تو گلوم داشت خفم ميكرد ... به سختي نگاش كردم ...قيافش از هميشه جدي تر بود ... خودمو نباختم ولي با صدايي كه از ته
چاه در ميومد گفتم :
- پس بچرخ تا بچرخيم!!!!
از در شركت كه زدم بيرون بدون توجه به مسير شروع كردم پياده رفتن .. الان كه اونم ديگه عملا شمشير رو از رو بسته بود بايد
تا آخرش ميرفتم ... اشتباه كرده بودم ولي كاراي اون بدتر از من بود ...نبايد كوتاه ميومدم و نبايد مثل بقيه ميشدم .. شايد اصلا من
عاملي بودم كه بايد توي اين دنيا دهن شروين مجد رو ميماليد به خاك .. با اين افكار جون دوباره گرفتم و با گرفتن دربست
راهيه خونه شدم روح و جسمم خسته و بود و مطمئن بودم اينبار همه چي رنگ و بوي ستيزه جويي به خودش ميگيره ..
روز بعد صبح دانشگاه داشتم و سه به بعد ميرفتم شركت لباس ساده اي پوشيدم و راهي شدم تمام مدت كلاسا حواسم هول
اتفاقاي ديروز ميچرخيد ... انقدر فكرم مشغول بود كه ساعت 1 كلافه از در دانشگاه زدم بيرون و تصميم گرفتم تا شركت پياده
برم راهي نبود ولي اونقدر سلانه سلانه رقتم كه ساعت نزديكاي 2 بود رسيدم دم در شركت وقتي رفتم تو شمس يه دونه ازون
لبخنداي بي روحش رو زد و گفت :
- چي شه امروز مگه كلاس نداشتي زود اومدي؟
واسه ي اينكه پاپيچم نشه گفتم :
- تشكيل نشد!
- ا؟ پس برو توي اتاق كنفرانس جلسست شركت ايران پايا يه جلسه ي توجيهي واسه ي همه گذاشته ... توي همين حين يه
دختر قد بلند و با موهاي روشن و چشم سبز كه آرايش حسابييم داشت اومد سمت ميز شمس و با لحن دستوري گفت :
- از روي همه ي اينا به تعداد مهندسين و تيم بازبيني شركتتون يه كپي بگير زود بيار.. بعدم نگاهي به من انداخت و رو كرد به
شمس و گفت :
- اين خانوم كين ؟؟؟
شمس چپ چپي نگاش كرد و گفت :
- ايشون از همكارا هستند ..
دختر نگاه تحقير آميزي به من انداخت و گفت :
- پس چرا اينجا وايسادين سريعتر برين اتاق كنفرانس ..بعدم روشو كرد اونور و رفت ..
وقتي رفت, شمس گفت :
- چقدر من ازين دختره بدم مياد دختر رئيس شركت ايران پاياست .. انگار ما كلفت خانوميم!!!
با سر حرف هاي شمس و تاييد كردم پيش خودم گفتم پس رامش اينه و.... خدا وكيليم عين تنديس زناي رومي بود ... توي اين
افكار بودم كه شمس گفت :
- برو تا اين گوشت تلخ نيومده باز ..
نگاه تشكر آميزي بهش انداختم و رفتم سمت اتاق كنفرانس اتاق تاريك بود و داشتن اسلايدايي رو از فضايي كه قرار بود روش
كار شه نشون ميدادن يه مرد چاق و نسبتا قد كوتاه كه ريش پروفسوري داشت و موهاي جلوش ريخته بود داشت روي هر كدم از
اسلايدها توضيحات لازم و انتظارايي كه از طرح ميرفت رو بيان ميكرد حدس زدم حجت رئيس شركت باشه نگاهي به اطراف
در آتش رهایم ، خدا شاهد است !
به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !
شب است و دل و بیکسی ، وای من !
به درد آشنایم ، خدا شاهد است
پاسخ
 سپاس شده توسط KOH


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
همسایه ی من - ghazal.k - 02-09-2012، 8:51
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 02-09-2012، 10:42
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 03-09-2012، 16:57
RE: همسایه ی من - marry - 03-09-2012، 19:55
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 05-09-2012، 8:49
RE: همسایه ی من - sir love - 05-09-2012، 10:05
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 05-09-2012، 10:16
RE: همسایه ی من - 12367 - 05-09-2012، 10:14
RE: همسایه ی من - gomnam - 05-09-2012، 14:41
RE: همسایه ی من - αℓι - 05-09-2012، 14:44
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 05-09-2012، 14:58
RE: همسایه ی من - fat.k - 05-09-2012، 14:55
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 08-09-2012، 10:49
RE: همسایه ی من - yasamin_mr - 10-09-2012، 2:26
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 10-09-2012، 18:59
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 11-09-2012، 15:33
RE: همسایه ی من - *Nafas* - 11-09-2012، 18:38
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 11-09-2012، 20:57
RE: همسایه ی من - yasamin_mr - 12-09-2012، 0:36
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 13-09-2012، 10:21
RE: همسایه ی من - غروب - 13-09-2012، 10:53
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 13-09-2012، 10:54
RE: همسایه ی من - yasamin_mr - 13-09-2012، 11:34
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 14-09-2012، 10:02
RE: همسایه ی من - any body - 13-09-2012، 14:24
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 14-09-2012، 13:29
RE: همسایه ی من - orkideh - 14-09-2012، 20:54
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 14-09-2012، 21:16
RE: همسایه ی من - yasamin_mr - 14-09-2012، 22:28
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 15-09-2012، 8:45
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 16-09-2012، 1:15
RE: همسایه ی من - *Nafas* - 16-09-2012، 8:03
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 16-09-2012، 10:36
RE: همسایه ی من - KOH - 16-09-2012، 18:41
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 16-09-2012، 19:43
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 16-09-2012، 21:34
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 16-09-2012، 22:24
RE: همسایه ی من - fat.k - 16-09-2012، 22:27
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 16-09-2012، 23:20
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 17-09-2012، 7:36
RE: همسایه ی من - KOH - 17-09-2012، 9:29
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 17-09-2012، 10:04
RE: همسایه ی من - KOH - 17-09-2012، 16:56
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 17-09-2012، 20:27
RE: همسایه ی من - The Ginkel - 17-09-2012، 17:31
RE: همسایه ی من - Amir BF - 17-09-2012، 21:30
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 18-09-2012، 0:19
RE: همسایه ی من - yasamin_mr - 18-09-2012، 0:49
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 18-09-2012، 10:17
RE: همسایه ی من - yasamin_mr - 18-09-2012، 15:06
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 18-09-2012، 15:25
RE: همسایه ی من - KOH - 18-09-2012، 19:16
RE: همسایه ی من - any body - 18-09-2012، 22:53
RE: همسایه ی من - هانیه2 - 18-09-2012، 23:16
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 18-09-2012، 23:47
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 19-09-2012، 20:56
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 19-09-2012، 21:01
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 19-09-2012، 22:51
RE: همسایه ی من - emo kiss - 20-09-2012، 9:30
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 22-09-2012، 23:02
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 24-09-2012، 18:46
RE: همسایه ی من - هانیه2 - 24-09-2012، 20:46
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 24-09-2012، 22:23
RE: همسایه ی من - LIGHT - 25-09-2012، 19:20
RE: همسایه ی من - هانیه2 - 25-09-2012، 21:53
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 27-09-2012، 10:45
RE: همسایه ی من - niloofar kh - 27-09-2012، 12:13
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 28-09-2012، 14:01
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 29-09-2012، 21:19
RE: همسایه ی من - Amir BF - 29-09-2012، 21:41
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 29-09-2012، 22:19
RE: همسایه ی من - orkideh - 30-09-2012، 13:26
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 30-09-2012، 14:19
RE: همسایه ی من - غروب - 02-10-2012، 12:29
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 02-10-2012، 23:01
RE: همسایه ی من - Shiva 622 - 03-10-2012، 22:03
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 04-10-2012، 8:36
RE: همسایه ی من - هانیه2 - 05-10-2012، 16:17
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 05-10-2012، 16:39
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 06-10-2012، 15:08
RE: همسایه ی من - Vampire 1 - 08-10-2012، 23:43
RE: همسایه ی من - هانیه2 - 15-10-2012، 16:44
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 15-10-2012، 17:22
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 15-10-2012، 21:59
RE: همسایه ی من - MissLone - 22-10-2012، 15:34
RE: همسایه ی من - ghazal.k - 24-10-2012، 15:48
RE: همسایه ی من - LOVE KING - 15-02-2013، 14:19


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 16 مهمان