15-09-2012، 18:41
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وصو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خوارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودمو نشناختی
عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خوارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودمو نشناختی